مدیر سایت
موسسه بین المللی آویژه نشان پارسی به عنوان تنها مرکز جایزه سیستم مدیریت صداقت موفق به اخذ تاییده استاندارد بین المللی 17020iso و 19011iso گردید.
استاندارد بین المللی ایزو ۱۷۰۲۰ IEC تعیین کننده معیارهای کلی برای عملکرد شرکت های مختلف بازرسی است. این استاندارد الزامات مورد نیاز برای تائید صلاحیت عملکرد شرکت های بازرسی را مشخص می کند و پایداری و بی طرف بودن فعالیت های نظارتی و بازرسی آنها را تضمین می نماید. این استاندارد آن طور که در ایزو ۱۷۰۲۰:۲۰۱۲تشریح گردیده برای شرکت های بازرسی قابل استفاده بوده و در هر مرحله از بازرسی قابل کاربری است.
استاندارد ۱۹۰۱۱راهنمایی هایی را برای مدیریت کردن (اداره کردن) برنامه های ممیزی، انجام ممیزی های داخلی و بیرونی در مورد سیستم ها و ابزارهای مدیریتی و مهندسی و همچنین شایستگی (صلاحیت) و ارزشیابی ممیزان، ارائه می نماید. قصد اصول ممیزی بر اساس ISO 19011 بر آن است تا راهنمایی های ذکر شده در این استاندارد بین المللی برای گستره وسیعی از استفاده کنندگان بالقوه، از جمله ممیزان، سازمانهای در حال اجرای سیستمها و ابزارهای مدیریتی و مهندسی، سازمانهایی که ملزم به انجام ممیزی بر مبنای قرارداد هستند و همچنین سازمانهایی که در امر آموزش یا تائید شایستگی ممیزان، گواهی کردن/یا ثبت کردن سیستم ها و ابزارهای مدیریتی و مهندسی ، نهاد تائید صلاحیت یا استاندارد کردن در حیطه ارزیابی انطباق دخیل هستند، کاربرد داشته باشد.
مقدمه:
نوع رابطهی اخلاق و اقتصاد همواره محل مناقشه بوده است. برای سالیان دراز، توجه به اصول اخلاقی در فعالیتهای اقتصادی، نه تنها امری پذیرفتنی؛ بلکه کاملا مورد تاکید قرار گرفته است. در برههای از زمان در میان برخی از اقتصاددانان غرب، بر جدایی اخلاق و اقتصاد از همدیگر تاکید شد و نتایج نظریهی «جدایی اخلاق و اقتصاد»، منجر به ایجاد شکافهای گستردهی اقتصادی در میان افراد و جوامع از یک سو و ورود اقتصاد به عرصهای گردید که از دیگر سو، به انسان نه به عنوان «هدف توسعهی اقتصادی»؛ بلکه به عنوان «ابزار توسعهی اقتصادی» توجه گردید. هم اکنون نتیجهی نهایی حمایت از نظریهی جدایی اخلاق و اقتصاد به شکل مشکلات متعدد اقتصادی و اجتماعی در سراسر دنیا آشکار گردیده است. تاکید ادیان آسمانی و نظریهپردازان (مصلحان اجتماعی) بر رعایت اخلاق و به کارگیری اصول اخلاقی در امور اقتصادی در طول تاریخ در سمت دیگر سکه اخلاق- اقتصاد، جهت دیگری به سیر تطورات و تعاملات این دو مفهوم بخشیده است.
امروزه با وجود تاکید اکثر صاحبنظران اقتصادی بر ضرورت به کارگیری تمامی اصول اخلاقی در حوزهی مختلف اقتصادی (از تولید تا توزیع و مصرف)، کارکرد برخی از این اصول از سوی اقتصاددانان اخلاقگرا، بسیار بیشتر از دیگر اصول اخلاقی مورد توجه و تاکید قرار گرفته است. «صداقت»، یکی از این اصول اخلاقی است که در نوشتهی حاضر تاکید خاصی بر کارکرد مثبت آن در شکلگیری درست و هدفدار فعالیتهای اقتصادی در جامعه به عمل آمده است.
تعریف اخلاق
تعاریف متعددی از سوی صاحبنظران دینی و غیر دینی برای اخلاق ارائه شده است (۱). گاهی از غرایز و ملکات و صفات روحى و باطنى موجود در انسان، به عنوان اخلاق یاد شده است. گاهی، اخلاق را نتیجهی بیرونی افکار انسانی میشناسند که در قالب رفتار و گفتار خود را مینمایاند. واژهی «اخلاق» (۲) کلمهاى عربى و جمع واژهی «خُلق» است. خُلق مجموعه صفات، ویژگیها، حالات و خوی درونی بوده که سرچشمهی گفتار و رفتار انسان هستند؛ به گونهاى که انسان، بى درنگ و بدون اندیشه، کار پسندیده و یا ناپسندى را انجام دهد. کلمهی دیگر مشابه از لحاظ نوشتاری، «خَلق» میباشد که بیانگر هیأت و شکل ظاهرى و جسمى آدمى است که با چشم میتوان آن را مشاهده کرد. در حالی که خود خُلق را نمیتوان با حواس پنجگانه احساس کرد؛ اما «آثار خُلق» را میتوان در رفتار، کردار و گفتار انسان مشاهده نمود.
در فرهنگ «لاروس» برای واژهی «اخلاقیات» معانی زیر آمده است: ۱). مجموعه قوانین کردار و ارزشهایی که در یک جامعه به عنوان هنجار شناخته میشوند. ۲). تئوری اهداف غایی کردار انسان. ۳). اهداف و نتیجهگیری عملی یک داستان. ۴). دکترین خوشبختی انسانها و روشهای رسیدن به این هدف و بالاخره ۵). مجموعهی خاصی از قوانین رفتاری. در فرهنگ فرانسه «روبر»، «اخلاقیات» معادل علم خوبی و بدی تعریف شده است. از دیدگاه زبان عامی و فنی، اخلاق به سه معنی به کار گرفته شده است: الف). خُلق: یعنی خوی، طبع، سجیه، عادت که جمع آن، اخلاق است. ب). صفت اخلاقی: عامل انجام یک عمل اخلاقی در شرایط خاص، به طور ناخودآگاه و شرطی (مثل بخشندگی و دروغگویی). ج). عمل اخلاقی: آن نوع عملی که بتوان در مورد خوب یا بد بودن آن قضاوت کرد که میتواند آگاهانه یا بیاختیار و عادتی در اثر یک خلق باشد (مثل یک بار بخشیدن و دروغ گفتن). هرگاه صحبت از اخلاق میشود، عبارت «علم اخلاق» نیز به دنبال آن خواهد آمد. به طور کلی علم اخلاق را میتوان شاخهای از علوم انسانی دانست است که موضوع آن شناخت مصادیق ارزشها و بیانگر راههای کسب فضائل و ترک رذائل اخلاقی است. (۳)
تعریف صداقت
یکی از هنجارهای اخلاقی که بشر در طول تاریخ بدان اهمیت زیادی داده است، صداقت (۴) میباشد. همانند بسیار از مفاهیم اخلاقی، برای صداقت نیز میتوان دو معنای لغوی و اصطلاحی قائل شد:
الف). معنای لغوی: دهخدا در لغتنامهی خود صداقت و راستگویی را سخن راست، قول حق، فعل و عمل حق میداند.
ب). معنای اصطلاحی: هر گونه فعل، قول و اندیشهای که مطابق با واقعیت باشد، صداقت نامیده میشود.
مصداق و شکلهای مابه ازای بیرونی متعددی میتوان برای صداقت شناسایی و طبقهبندی کرد. امروزه در علوم انسانی بویژه در علم روانشناسی و جامعهشناسی، صداقت افراد را فقط در گفتار خلاصه نمینمایند، بلکه دامنه و گسترهی آن را به مواردی دیگری بسط میدهند:
۱) صداقت در گفتار: بیان آن چیزی که واقعیت و حقیقت دارد.
۲) صداقت در نوشتار: نگارش حقایق و وقایع بدون ایجاد هر گونه دخل و تصرفی.
۳) صداقت در پندار: تطابق نیت و فکر آدمی با اعمال و رفتار انسان.
۴) صداقت در کردار: انطباق کردار آدمی با گفتار، پندار و نوشتارهای او. ۰۵)
نتایج مثبت عینی دنیوی و اخروی صداقت به شکلهای مختلفی در حیات جسمانی و روحانی انسان آشکار خواهد شد. به عبارتی دیگر، اگرچه ممکن است که برای «صداقت»، پاداش مستقیمی مانند «صدقه» در نظر گرفته نشده باشد، اما آثار غیر مستقیم چنین صفتی میتواند در سعادت دنیا و آخرت فرد و جامعه بسیار تاثیرگذار باشد (ترک آن، منجر به نابسامانی و انجام آن، باعث به سامان رسیدن امور دنیوی و اخروی میشود). در مقابل صداقت، «دروغ» (۶) قرار دارد که فعل آن موجب خسران دنیا و آخرت فرد و جامعه و ترک آن، باعث رهایی فرد و جامعه از خسران مزبور خواهد شد. (۷)
تعریف اقتصاد
اقتصاد در یک مفهوم شامل تولید، توزیع (تجارت) و مصرف کالاها و خدمات در جوامع انسانی است. یک اقتصاد مشخص در هر نقطهی جغرافیایی و در هر برههی زمانی، برآیند تمامی فرایندهایی است که فرهنگ، ارزشها، آموزش، تکامل تکنولوژیکی، تاریخ، سازمان اجتماعی، ساختار سیاسی و سیستمهای قانونی و همچنین جغرافیا و مواهب طبیعی را در بر میگیرد. این عوامل زمینه، محتوا و شرایطی که یک اقتصاد در آن عمل میکند را تعیین مینمایند. برخی فرهنگها (۸) اقتصادهای مولدتری را به وجود میآورند و برخی دیگر، از چنین توانی برخوردار نیستند و خود این فرهنگها به محدودیتی بزرگ برای شکوفایی اقتصادی جامعه تبدیل خواهند شد. در تعریفی دیگر اقتصاد، مجموعه بزرگی از فعالیتهای به هم پیوستهی تولیدی و مصرفی در نظر گرفته شده است که به تعیین چگونگی تخصیص منابع کمیاب کمک میرسانند. گاهی اوقات با نگاهی سادهتر، اقتصاد به عنوان شبکهای از تولیدکنندگان، توزیعکنندگان و مصرفکنندگان کالاها و خدمات در یک مکان، منطقه و یا کشور تعریف شده است. (۹)
اقتصاد، دانشی است که با با در نظر گرفتن کمبود کالا و ابزار تولید و نیازهای نامحدود بشری به تخصیص بهینهی کالاها و خدمات میپردازد. به عبارتی دیگر، اقتصاد قبل از هر چیز، به تجزیه و تحلیل و توضیح شرایط و روابطی که در قلمرو رفاه مادی قرار دارد، میپردازد. به طور خلاصه میتوان گفت که «اقتصاد»، دانش تحلیل چگونگی تامین نیازهای مادی انسان (از تولید تا مصرف) است و «فعالیت اقتصادی»، فرآیندی است که از طریق آن کالاه و خدمات تولید میشوند، کالاها و خدمات تولید شده، توزیع میگردند و کالاها و خدمات توزیع شده، مصرف میشوند. (۱۰)
رابطهی اخلاق و اقتصاد
گاهی اوقات در برخی نوشتههای کم عمق علمی، مطالبی کم اعتبار از «جدایی اخلاق و اقتصاد» به نگارش درآمده است و در چنین نوشتههایی برای اثبات ادعای مورد نظر به آراء آدام اسمیت و کتاب معرف او تحت عنوان «ثروت ملل» استناد مینمایند. به جرات میتوان گفت که اقتصاد بدون اخلاق و اخلاق بدون اقتصاد نه وجود خواهند داشت و نه ماندگار خواهند بود. در طول تاریخ حیات اقتصادی و اجتماعی، هر تمدن بشری که شکل گرفته و برای سالیان دراز، پابرجا و استوار مانده است، مدیون حاکمیت همزمان اخلاق و اقتصاد در میان آن تمدن بوده است. انقراض تمدنهای گذشته نیز دقیقا به دلیل از هم پاشیدن ساختار اخلاق یا ساختار اقتصاد و یا هر دو روی داده است. البته در این میان، نقش فروپاشی اخلاق جامعه در فروپاشی اقتصاد در وهلهی اول و فروپاشی کل تمدن در وهلهی دوم بسیار بارزتر و مهمتر بوده است. این موضوع نشان میدهد که زیربنای اصلی ساختار اقتصادی یک جامعه، ساختار اخلاقی آنجامعه میباشد. البته این را نیز نباید فراموش کرد که تخریب ساختار اقتصادی نیز میتواند خود منجر به تخریب تدریجی ساختار اخلاقی یک جامعه بگردد. (۱۱)
آدام اسمیت (۱۲) به دلیل انتشار کتاب «ثروت ملل» به عنوان به پدر علم اقتصاد شناخته میشود. اگرچه او را به عنوان سنبل اقتصاد سرمایهداری و اصول آن از جمله اصل حداکثر سازی سود، میشناسند، اما جایگاه اخلاق و اصول اخلاقی برای وی، والاتر از منافع اقتصادی قرار گرفته است. رنانی (۱۳) از صاحبنظران اقتصاد توسعه در ایران در خصوص جایگاه اخلاق در آراء آدام اسمیت به صورت مستدل، اولویت اخلاق بر اقتصاد را در نظریهی وی آشکار میسازد: «اسمیت، پیش از آنکه اقتصاد بنویسد، بخواند و تدریس کند، یک فیلسوف اخلاق بوده است و کتاب «نظریهی عواطف اخلاقی» را نوشته است و آنرا هم پیش از کتاب «ثروت ملل» نوشته است. نمیشود کسی که این کتاب را نوشته باشد، یک کتاب دیگر بنویسد که سراسر نسبت به اخلاق بیتوجه یا بیطرف باشد. من معتقدم کتاب «ثروت ملل»، مکمل کتاب «نظریهی عواطف اخلاقی» است. اسمیت در ثروت ملل فرض کرده است که جامعه، بسترهای اخلاقی و عاطفیاش مهیاست و عنوان کرده است در این بستر، اگر اینگونه عمل کنیم، بهتر است. فرض کرده است دولتی حاکم است که آن دولت، بسترهای حقوقی مناسب را مهیا کرده و قواعد اخلاقی جامعه را هم رعایت میکند. بعد به چنین دولتی میگوید که تو سراغ اقتصاد نرو، کاری به بازارها نداشته باش و بگذار، بازارها کار خودشان را بکنند، اما میگوید مراقب بسترهای اخلاقی و حقوقی باش که تخریب نشوند» (۱۴).
بنا بر آنچه که در بالا توضیح داده شد، نتیجه میگیریم که زیربنای اقتصاد یک جامعه را اصول اخلاقی بویژه اصول اخلاقی مرتبط با فعالیتهای اقتصادی آنجامعه (مانند امانتداری، صداقت، درست فروشی و...) تشکیل میدهد و اصرار و برنامهریزی منظم و بلندمدت کشورهای توسعه یافتهی امروزی بر نهادینه کردن «اخلاق اقتصادی» (۱۵) در سطح جوامع خود میتواند دلیلی قانع کننده برای نقش موثر اخلاق در توسعهی اقتصادی یک جامعه از یک سو و ضرورت انکارناپذیر حاکمیت اخلاق اقتصادی برای توسعهی پایدار اقتصادی آنجامعه از دیگر سو باشد. نکتهی ظریف و بسیار جالب اینجاست که یکی از رسالتهای انبیاء الهی نیز به صورت خاص اصلاح اخلاق اقتصادی جوامع بوده است. (۱۶)
چرایی شکلگیری نظریهی جدایی اخلاق و اقتصاد
در میان جواع غربی بویژه اروپائیان تا قرن ۱۵ میلادی، اخلاق و توجه به اصول اخلاقی، یکی از اصول حاکم بر اقتصاد به حساب میآمده است. به عبارتی دیگر، تجزیه و تحلیلهای اقتصادی، بر پایهی اخلاق صورت میگرفت. پس از آغاز دوران جدایی علوم اجتماعی از فلسفه، اقتصاد نیز به تدریج از اخلاق فاصله پیدا کرد. شکاف بین اخلاق و اقتصاد روز به روز، گستردهتر شد؛ به گونهای از قرن ۱۶ میلادی بخش زیادی از پیروان مکاتب اقتصادی «مرکانتلیسم» و «فیزیوکراتیسم» و تعدادی از طرفداران مکتب «کلاسیک»، منکر وجود هرگونه ارتباط بین اخلاق و ارزشهای معنوی با رفتارهای اقتصادی شدند. از این رو، «جدایی اخلاق از اقتصاد»، به عنوان یکی از نظریههای جدید درآمد و امروزه نیز همچنان «گروه اندکی» از نظریهپردازان اقتصادی به تاسی از گذشتگان بر طبل جدایی اخلاق و اقتصاد میکوبند. دلایل این گروه اندک را برای دفاع نظریهی مزبور میتوان به دو بخش تقسیم کرد: (۱۷)
الف). این گروه از اقتصاددانان معتقدند که پدیدههای عینی و فعالیتهای اقتصادی انسان، مانند دیگر رخدادهای فیزیکی، تابع قوانین طبیعی و روابط علمی مشخص و معینی بوده که با روش تجربی، قابل بررسی نیستند. در نتیجه، مسائل ارزشی و اخلاقی به اعتبار تجربهناپذیری آنها، از قلمرو تحلیلهای علمی اقتصادی خارج هستند؛ زیرا با روش «علمی» نمیتوان آنها را اثبات یا رد کرد.
ب). نوع نگرش این گروه از اقتصاددانان نسبت به انسان و جایگاه او در نظام هستی توجیه کنندهی آنها در پذیرش نظریهی جدایی اخلاق از اقتصاد بوده است. نگرشی که پس از رنسانس، بر اساس اندیشههای انسانمحوری شکل گرفت، به جدایی دین از اجتماع و اخلاق از حقوق و اقتصاد منجر گردید.
اظهار نظر در خصوص صحت و سقم دلایل مذکور از دو طریق یعنی نوع جهانبینی و بررسی عملکرد و نتایج حاصل از به کارگیری نظریهی جدایی اخلاق و اقتصادی در سطح جوامع، بهتر امکانپذیر خواهد بود.
امروزه مکتب کاپیتالیسم (سرمایهداری) به عنوان مهمترین و گستردهترین نظام اقتصادی بشری شناخته شده است. (۱۸) مهمترین اصول جهانبینی و انسانشناختی این مکتب عبارتنداز:
۱) «اصل فلسفی دئیسم یا الهیات طبیعی»: که نتیجهی آن، اتکاء به عقل به جای وحی، نفی ارتباط خدا با جهان و جدا شدن انسان از آموزههای ادیان الهی است.
۲) «اصل ناتورالیسم یا طبیعت گرایی»: حاکمیت قوانین طبیعی بر جهان و در نتیجه، لزوم رهایی اقتصاد از تمامی قیدهای محدودکننده.
۳) «اصالت انسان یا اُمانیسم»: تکیه بر تجربهها، افکار و تمایلات انسان به عنوان ملاک شناخت حقیقت و معیار خوب و بد.
۴) «اصالت فرد»: اعطای ارزش بیشتری به فرد در قبال اجتماع و آزاد گذاردن افراد در کسب حداکثر نفع شخصی.
۵) «اصل اخلاقی فایدهگرایی»: مطلوبیت افزایش سود و لذت فردی به عنوان هدف رفتار آدمی.
بنابراین، ملاحظه میشود که در مکتب کاپیتالیسم (سرمایهداری) تلویحا فرض شده است که انسان موجودی جدا از خدا و آموزههای وحیانی بوده و بدون اصالت و مرجع تعیین ارزشهاست و همواره، تابع امیال و لذتهای نفسانی بوده و لذات و نیازهای روحانی آن نادیده گرفته شده است. به عبارتی دیگر، در این مکتب از احکام و ارزشهای مبتنی بر وحی و الزامات اخلاقی برای رفاه دیگران یا جلب خوشنودی خداوند، سخنی رانده نشده است و منشا اصلی تصمیمگیری و قضاوت، عقل انسان است. (۱۹) از آنجا که مکتب سوسیالسیم نیز بر پایهی دو اصل یعنی «اصل ماتریالیسم» و «جبر تاریخ» بنا شده است و علیرغم تاکید بر ارزش کار (حقوق تمامی انسانها) به دلیل عدم اعتقاد به منابع وحیانی، توجه به بخش زیادی از اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی نیز در این مکتب مغفول باقی مانده است. هر دو مکتب مزبور به دلیل عدم «توجه کامل» به نقش دین و اخلاق در ایجاد ساختار مناسب اقتصادی (نافع برای تمامی انسانها و جوامع به صورت عادلانه) و پایدار (بدون تبعات مخرب تورم و رکود اقتصادی) همواره با مشکلات دورهای مواجه شدهاند. (۲۰)
نقش صداقت در فعالیتهای اقتصادی
الف). نقش صداقت در فرآیند کار و تولید:
تولید در اقتصاد بر مبنای دو عامل سرمایه و کار شکل گرفته است. (۲۱) سرمایه به شکلهای مختلفی (تکنولوژی، نهادههای جدید، ابزارها و ساختمانهای تولید و....) به فرآیند تولید کمک مینماید. کار خود به دو بخش نیروی کار و مدیریت تقسیم میشود. منشا کار فیزیکی و فکری، انسان است. سرمایه، عاملی بدون احساس و فاقد اختیار و تصمیمگیری است؛ اما انسان عاملی است که هم دارای احساس است و هم دارای توان تصمیمگیری است. بنابراین اصول اخلاق اقتصادی از جمله «صداقت» میتوانند عامل کار (نیروی کار و مدیریت) را متاثر سازند. پایبندی نیروی کار و مدیریت به اصل اخلاقی صداقت میتواند هم در انجام درست و به موقع فرآیند تولید در نزد بنگاههای اقتصادی تاثیرگذار باشد و هم به ارتقاء بهرهوری (به عنوان یکی از مهمترین عوامل موثر بر رشد تولید) آن بنگاهها کمک نماید.
به عبارتی دیگر از میان سرمایههایفیزیکی و انسانی، آنچه بیش از همه در مسیر تحولات تمدن بشری، مهم و مؤثر بوده است «سرمایهی انسانی و بهرهوری صحیح از آن» میباشد. در کنار این موضوع، عامل زیربنایی تحولات صنعتی و اقتصادی جوامع بشری، «تغییر خصلت اخلاقی و فرهنگی و وجود تصورات عمومی درست از مفاهیم اساسی توسعه، همچون کار و زمان» است (۲۲). حاکمیت اخلاق در جامعه میتواند از طریق ارتقاء شاخصهای زیر در سرمایهی انسانی به ارتقاء و بهبود فرآیند تولید در سطح بنگاههای اقتصادی کمک نماید:
oایجاد روحیهی هدفمندی در انجام وظایف خود یا دیگران.
oتقویت وجدان کاری در انجام امور.
oابجاد انضباط کاری به هنگام انجام وظایف.
صداقت به عنوان یکی از اصول اخلاقی در انجام صحیح وظایف اقتصادی توسط نیروی کار میتواند هم در ارتقاء کارایی بنگاههای تولیدی اقتصادی و در نتیجه، افزایش تولید و سود اقتصادی آنها تاثیرگذار باشد و هم میتواند به افزایش بهرهوری نیروی کار جامعه و دریافت درآمد متناسب با میزان بهرهوری آنان از بنگاههای مزبور منجر گردد. بنابراین حاکمیت صداقت در حوزهی تولید علاوه بر ایجاد انتفاع برای هر دو سوی این فرآیند (کارفرمایان و نیروی کار) میتواند به رشد اقتصادی و افزایش سطح رفاه جامعه نیز منجر گردد. کم رنگ شدن اصل صداقت در انجام درست و کامل سرمایهگذاری، عملا منجر به اتلاف منابع، فساد مالی و... از یک و تحمیل زیان بر بهرهبرداران خروجیهای حاصل از سرمایهگذاری خواهد شد.
شاید بارزترین تهدید خداوند در مورد آنانی که صداقت در کار ندارند و به گونهای در کار خود کمفروشی میکنند، به صورت تلویحی در سورهی مطففین آمده باشد. خداوند در این سوره که به معنای «کمفروشان» نیز است، هم کمفروشان نیروی کار (آنانی که از کار خود میدزدند و در هنگام انجام کار دیگران، کمکاری میکنند) را تلویحا تهدید کرده است و هم کمفروشان کالاها را مستقیما به عذاب الهی وعده میدهد. (۲۳)
ب). نقش صداقت در فرآیند توزیع کالاها و خدمات:
بعد از فرآیند تولید کالاها و خدمات، فرآیند توزیع آن کالاها و خدمات شروع خواهد شد. توزیع میتواند هم در سطوح مختلف داخلی (بازرگانی داخلی) و خارجی (صادرات و واردات) و هم در قالب عناصر بازار (خردهفروشی و عمدهفروشی) موجودیت پیدا کنند. کمفروشی، گرانفروشی، تقلب، کلاهبرداری و... در حوزههای مختلف بازار کالاها و خدمات میتواند به دلیل فقدان صداقت در داد و ستد از سوی توزیع کنندگان (خردهفروشان، عمدهفروشان و دیگر واسطههای بازار) باشد. نتیجهی عدم صداقت توزیع کنندگان نیز، عدم اعتماد خریداران به عوامل بازار و درنتیجه، حاکمیت بیاعتمادی بر روح بازار و داد و ستد باشد. بازاری که در آن اعتماد نباشد، به تدریج از رونق اقتصادی خواهد افتاد. آثار روانی عدم اعتماد فراتر از رکود فعالیتهای اقتصادی خواهد بود. به عنوان مثال در شرایط کنونی جامعه، عدم اعتماد خریداران به فروشندگان کالاها (در مورد قیمت واقعی و کیفیت کالاهای عرضه شده توسط آنان) باعث شده است که خریداران از خرید کالاهای خود رضایت روانی نداشته باشند و همواره فکر کنند که بر سر آنها اصطلاحا «کلاه رفته است». یعنی یا کالا را گران خریدهاند و یا اینکه کیفیت کالا، آن کیفیتی نبوده است که فروشنده توصیف نموده است. ظهور «فرهنگ نامناسب چانهزنی» در چنین جامعهای به هنگام خرید، ناشی از حاکمیت روح عدم صداقت و درنتیجه، بیاعتمادی بر همان جامعه است. در جوامعی که صداقت و اعتماد حاکم است، چانهزنی بر سر قیمت وجود ندارد. در صورتی که صداقت در جامعه حاکم باشد، عکس تحلیل فوق، صادق خواهد بود:
بخش خاصی از آموزههای دینی در ادیان آسمانی بویژه دین اسلام بر رعایت اخلاق اقتصادی در حوزهی توزیع متمرکز شده است. مهمترین اصول اخلاقی حاکم بر توزیع کالاها و خدمات و مصادیق برخاسته از آن در دین اسلام عبارتند از: (۲۴)
۱) توجه به معنویات: در قالب یاد خدا و معاد و توجه به نماز در هنگام داد و ستد.
۲) عدالت: رعایت میزان سود عادلانه، حذف واسطهگری غیر لازم، نفی کمفروشی و مداخله نکردن در معامله دیگران.
۳) خیرخواهی و نفی غِش (فریب): ممنوعیت فروش کالاهای تقلبی و نفی تبلیغات خلاف واقع.
۴) احسان: پرهیز از سودخواهی در موارد خاص، مواسات مالی و آسانگیری در معامله.
۵) امانی بودن اموال: ممنوعیت راکدگذاری سرمایه و نفیاحتکار.
شاید بارزترین نمودهای صداقت در فرآیند توزیع کالاها، درست فروشی (فروش کالاها بیکم و کاست)، فروش با قیمت عادلانه و تبلیغات درست برای کالاها باشد. خدواند در شش سوره از ۱۱۴ سورهی قرآن (مطففین، اسراء، الرحمن، انعام، اعراف و هود) کم فروشی و گرانفروشی که نتیجهی عدم صداقت در توزیع کالاها هستند را مورد مذمت قرار داده است:
الف). سورهی مطففین (کم فروشان): آیات ۱ الی ۶
(وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ * الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَإِذَا کَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ * أَلا یَظُنُّ أُولَئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ * یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِین)
«وای به حال کم فروشان آنان که وقتی چیزی را با پیمانه یا وزن از مردم تحویل میگیرند کاملاً حق خود را استیفاء میکنند ولی وقتی چیزی را تحویل مردم میدهند در پیمانه و وزن کمتر میدهند. آیا آنها عقیده ندارند که بعد از مرگ زنده خواهند شد و به روز بزرگ رستاخیز ایمان ندارند. روزی که تمام مردم در پیشگاه خداوند برای تعیین سرنوشت خود میایستند.»
ب). سورهی اسراء: آیهی ۳۵
(وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا)
«جنس را با پیمانه کامل و وزن درست تحویل بدهید که این کار خوب میباشد و عاقبت بهتری برای شما دربردارد.» (۲۵)
ج). سورهی الرحمن: آیات ۷ الی ۹
(وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ * أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ * وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ)
«آسمان را خداوند برافراشت و میزان عدل را برقرار کرد. تا در آنچه وزن میکنند، تجاوز و تعدی روا ندارید و هرگاه چیزی را وزن میکنید، عدالت و صحت ترازو را رعایت نمایید و آنچه را وزن میکنید، کم ندهید.»
د). سورهی انعام: قسمتی از آیهی ۱۵۲
(وَلا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)
«و به مال یتیم جز به بهترین روش نزدیک نشوید، تا وقتى که به رشد فکرى خود برسد؛ و پیمانه و وزن را به عدالت کامل کنید (پیمانه را تمام و وزن را درست و عادلانه تحویل بدهید). هیچ کس را جز به قدر وُسعش تکلیف نمىکنیم و هرگاه سخن گفتید، عدالت را رعایت کنید، اگر چه در مورد خویشاوند باشد و به عهد خدا وفا کنید. این است آنچه (خدا) شما را به آن سفارش کرده است، باشد که متذکّر شوید.»
د). سورهی اعراف: آیهی ۸۵
(وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلا تُفْسِدُوا فِی الأرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)
«به سوی [اهل] مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم]. گفت:ای قوم من! خدا را بپرستید، برای شما هیچ معبودی جز او نیست. همانا دلیلی روشن از جانب پروردگارتان برایتان آمده است، پس پیمانه و وزن را تمام بدهید و چیزهای مردم را کم نکنید و در زمین بعد از اصلاح آن به فساد نکوشید، اگر مؤمن هستید، این برای شما بهتر است.»
ه). سورهی هود: آیات ۸۴ و ۸۵
(وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلا تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ * وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ)
«و همچنین برای مردم مدین برادرشان شعیب را فرستادیم. شعیب به آنان گفت:ای قوم! خدای یگانه را پرستش کنید که پروردگار دیگری جز او ندارید و در پیمانه ترازو کم فروشی نکنید، من شما را در حال و روز خوبی میبینم، ولی برای شما بیم دارم از فرا رسیدن روزی که عذاب آن شما را هر طرف دربرگیرد.ای قوم! پیمانه و ترازو را از روی عدالت به تمام و کمال اداء کنید و حق مردم را ضایع نکنید و در روی زمین فساد را پراکنده نسازید.»
ج). نقش صداقت در فرآیند مصرف:
در نظام کاپیتالیسم مصرف بر اساس اصل حداکثر سازی مطلوبیت دنیوی (لذت و رضایت فردی) و تقریبا بدون هیچگونه محدودیتی در نوع و میزان مصرف شکل میگیرد و در صورتیکه این مهم برای فرد اتفاق بیفتد، در نظام مزبور، بیانگر تحقق درست فرآیند مصرف خواهد بود. اما اینکه آیا حداکثر شدن مطلوبیت دنیوی یک فردی یا تعدادی از افراد جامعه، منجر به حداکثر شدن مطلوبیت سایر افراد آنجامعه خواهد شد، در این نظام پاسخ مشخصی ندارد. مقولهی مطلوبیت مصرف در نظامهای اقتصادی دینی از جمله اسلام اولا، منحصرا دنیوی نیست و ثانیا، با محدویتهای خاصی (از جمله ممنوعیت مصرف برخی کالاها و خدمات، منع اسراف و تبذیر و رد اتراف یا رفاهزدگی و مصرفگرایی افسارگسیخته) روبرو است.
اسلام در خصوص مقدار و چگونگی مصرف کالاها و خدمات، اصول و معیارهایی برای مسلمانان تعیین نمودا است: (۲۶)
۱) اصل نیاز (تأمین نیازمندیهای مادی و دستیابی به رفاه نسبی به دور از اسراف و تجملگرایی)
۲) اصل تقدیر معیشت (یعنی تدبیر امور اقتصادی و انضباط مالی با توجه به سه محور «نیازها»، «تناسب درآمدها با هزینهها» و «شرایط اقتصادی جامعه و عموم مردم»).
۳) اصل اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در مصرف بر اساس با دو معیار «نیاز» و «شرایط زمان».
۴) اصل توجه به اولویتها در هزینههای مصرفی.
۵) اصل سادهزیستی و قناعت.
۶) اصل الگوناپذیری از بیگانگان.
۷) اصل انفاق مازاد درآمد.
مسیر نهایی فعالیتهای اقتصادی با فرآیند مصرف کالاها و خدمات خاتمه پیدا میکند. از نظر اقتصادی، مصرف، هم «مقصد» نهایی دو فرآیند تولید و توزیع است و هم» مبدا» آغازین تولید و توزیع کالاهاست (تعیین نوع کالاها و چگونگی توزیع آنها در سطح جامعه). به عبارتی دیگر، اگرچه مصرف کنندگان در پایان مسیر تولید- توزیع- مصرف قرار دارند، اما رفتارهای عقلایی مصرف کنندگان و ارسال درست و صادقانهی درخواستها، نیازها و مطالبات مادی خود به آغاز و میانهی چرخهی مزبور (یعنی به تولید کنندگان و توزیع کنندگان کالاها) میتواند در شکلدهی مسیر صحیح نظام اقتصادی و هدایت منابع محدود تولید به سمت تولید و توزیع کالاها و خدماتی که نیازهای حیاتی جامعه انسانی را برطرف میسازند، بسیار موثر و کلیدی باشد.
د). نقش صداقت در فرآیند قراردادهای اقتصادی:
برای انجام تولید، به سرمایهگذاری نیاز است. منابع لازم برای سرمایهگذاری یا از آوردهی خود سرمایهگذاران است و یا قرض گرفته خواهد شد. گرفتن قرض، متضمن بستن قرارداد است. قرارداد صحیح نیز، وابستگی زیادی به رعایت اصول اخلاقی بویژه «صداقت» دو سویه در مفاد و مواد آن خواهد داشت. حاکمیت صداقت و در نتیجه اعتماد در سطح یک جامعه میتواند به گسترش کم خطر چنین قراردادهایی بینجامد که نتیجهی نهایی آن، به جریان افتادن وجوه نقدی جامعه، توسعهی سرمایهگذاری و در نتیجه، رشد و شکوفایی اقتصادی جامعه خواهد بود. شواهد زیادی نشان داده است در جوامعی که چنین اعتمادی بر اساس پایبندی قرض گیرنده و قرض دهنده به اصل صداقت شکل گرفته است، از رونق و شکوفایی اقتصادی بیشتری برخوردار بودهاند. در اسلام فعالیتهای اقتصادی مشترک مساقات، مزارعه و...، تنها بر اساس اصل اخلاقی صداقت و شکلگیری اعتماد دو طرفه بین مسلمانان جنبهی موفق عملی و اجرایی پیدا میکنند.
نتیجهگیری
الف). شکوفایی ساختار اقتصادی یک جامعه، وابستگی زیادی با اخلاق اقتصادی دارد.
ب). اصلاح اخلاق اقتصادی در ادیان آسمانی به عنوان یکی از اهداف میانی در تحقق به هدف نهایی (سعادت اخروی) مورد تاکید قرار گرفته است.
ج). حاکمیت صداقت به عنوان یکی از مهمترین هنجارهای اخلاقی، منجر به تحقق درست تمامی فعالیتهای اقتصادی خواهد شد. به عبارتی دیگر، ترویج صداقت در سطح یک جامعه باعث حاکمیت اعتماد در آنجامعه میشود و ساختار اقتصاد نیز بر اصل اعتماد در میان فعالان اقتصادی استوار است.
د). فرآیند تولید کالاها و خدمات مستقیما متاثر از حاکمیت اصل صداقت در بین کارفرما و نیروی کار است.
ه). رونق داد و ستد در بازارها به عنوان مکمل فرآیند تولید، نیازمند اعتماد طرفین معامله به همدیگر است که چنین اعتمادی تنها با به کارگیری صداقت در معاملات حاصل خواهد شد.
و). حاکمیت صداقت در میان فعالان اقتصادی منجر به گسترش قراردادهای سرمایهگذاری (به عنوان یکی از عوامل رشد و شکوفایی اقتصادی) و به کارگیری منابع مالی جامعه در فعالیتهای کارامد اقتصادی خواهد شد.
ز). نتیجهی نهایی اینکه، صداقت به عنوان یکی از هنجارهای اخلاقی، بنیاد اعتماد و اعتماد، ضرورت و یکی از مهمترین پیشنیازهای رشد و شکوفایی اقتصادی به حساب میآید.
---
ارجاعات:
۱. مقولهی اخلاق، بسیار گسترده بوده و نیازمند بررسیهای جامع جداگانهای است. این مقاله در صدد ارائهی تعاریف مختلف برای اخلاق نمیباشد و توضیحات داده شده در مورد اخلاق در این بخش از مقاله نیز، صرفا با هدف آشنایی مقدماتی خوانندگان با مقولهی اخلاق برای ورود به بحثهای اصلی مقاله میباشد.
۲. Morality
۳. http: //fa. wikipedia. org
۴. Honesty
۵. اى کسانى که ایمان آوردهاید چرا چیزى مىگویید که انجام نمىدهید. نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید. (آیات ۲ و ۳ سوره صف).
۶. خداواند در باره دروغگویان میفرماید (آل عمران-۶۱):... لعنة الله علی الکاذبین:... لعنت خدا بر دروغگویان باد.
۷. انبیاء در رسالت خود اولویت را ابتدا بر ترک گناهان (مثلا ترک شرک و بت پرستی) و سپس بر انجام و اجرای کارهای نیکو قرار دادهاند. به عبارتی دیگر، ضمیر انسان ابتدا باید از سیئات پاک شود تا آمادگی پذیرش و رویش حسنات را داشته باشد.
۸. ادوارد تایلور (۱۹۱۷-۱۹۳۲)، مجموعهی پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عدات و هر آنچه فرد به عنواتن عضوی از اجتماع، از اجتماع خود فرا میگیرد را فرهنگ میداند. فرهنگ معمولا از طریق آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم در بین نسلهای مختلف منتقل میشود. در میان دین، اخلاق و فرهنگ، روابط تنگاتنگی وجود دارد.
۹. http: //fa. wikipedia. org
۱۰. رابطهی اخلاق و اقتصاد در انجام فعالیتهای اقتصادی آشکار میشود.
۱۱. پیامبر اسلام (ص) میفرماید: اگر فقر از یک در وارد شود (یعنی ساختار اقتصاد تخریب شود)، ایمان از دری دیگر خارج خواهد شد (یعنی اخلاق از جامعه رخت بر خواهد بست).
۱۲. آدام اسمیت (۹۰-۱۷۲۳) یک فیلسوف اسکاتلندی بود که از او به عنوان پیشروی «اقتصاد سیاسی» و «پدر علم اقتصاد مدرن» یاد میشود. وی همچنین از نظریهپردازان اصلی نظام اقتصادی کاپیتالیسم (سرمایهداری) مدرن به شمار میرود. اسمیت ایدههای خود را در خصوص اقتصاد در کتاب معروف خود «ثروت ملل» به تفصیل شرح داده است.
۱۳. از دکتر محسن رنانی (استاد اقتصاد) کتابی تحت عنوان «چرخهی افول اخلاق و اقتصاد» در سال ۱۳۹۱ در ایران منتشر شده است.
۱۴. روایتهای استاد اقتصاد اخلاقگرا از اقتصاد بیاخلاق (قابل دسترسی در وبگاه اقتصاد ایرانی: www. ireconomy. ir)
۱۵. اخلاق اقتصادی، ناظر بر افکار و رفتارهای اقتصادی افراد بوده و تنها بخشی از کلیت اخلاق یک جامعه را تشکیل میدهد.
۱۶. به عنوان مثال خداوند در آیات متعددی از قرآن کریم به موضوع «کمفروشی» اشاره نموده است و برای درس عبرت جهانیان، عاقبت اقوامی که چنین اعمال ناشایستی مرتکب میشدند و هیچ پندی نمیگرفتند را آشکارا بیان فرموده است (قوم شعیب یا همان مردم مدین).
۱۷. اخلاق از دیدگاه قرآن و حدیث (قابل دسترسی در وبگاه دانشنامهی موضوعی قرآن: www. maarefquran. org)
۱۸. نظام اقتصادی سوسیالیسم تنها در چند کشور (از جمله کره شمالی و کوبا) حاکم است و نظام اقتصادی اسلام نیز به طور کامل برای اجرایی شدن تئوریزه نشده است. نظام اقتصادی مختلط نیز که ترکیبی از دو نظام اقتصادی سوسیالیسم و کاپیتالیسم است، تقریبا نوعی نظام اقتصادی کاپیتالیسم اصلاح شده قلمداد میشود.
۱۹. عقل انسان همانند علم در طول زمان، فرآیند تکاملی دارد و در هر برههای از زمان نسبت به زمان آینده، دارای نقص نسبی است. لذا نمیتواند معیار کاملی برای «تمامی» تصمیمگیریهای درست انسانی باشد.
۲۰. نظام اقتصادی کاپیتالیسم با وجود موفقیت در دستیابی به رشد اقتصادی، منجر به نابرابری توزیع درآمد در سطوح ملی و جهانی شده است. در مقابل، نظام اقتصادی سوسیالیسم با وجود موفقیت نسبی در توزیع متعادل درآمد در سطوح ملی و جهانی با مشکل رشد اقتصادی پایدار مواجه شده است.
۲۱. زمین مورد استفاده در فعالیتهای کشاورزی اگرچه یک نهاده است، اما در اصل نوعی سرمایه قلمداد میشود.
۲۲. اخلاق از دیدگاه قرآن و حدیث (قابل دسترسی در وبگاه دانشنامهی موضوعی قرآن: www. maarefquran. org)
۲۳. مصدر «تطفیف» که کلمهی مطففین از آن گرفته شده است، در لغت به معنای «اندک و کم» است و با وجود تاکید خاص قرآن بر کم فروشان کالاها به نظر میرسد که «مطفف» کسی است که از چیزی بکاهد و آن را از حد واقعی آن کم کند و آن را اندک نماید. آن چیز، ممکن است کالایی باشد که به دیگران فروخته میشود و یا کاری باشد که برای دیگران انجام میگردد و یا حتی ممکن است، بهای کالا یا مزد کاری باشد که پرداخت میگردد. لذا نتیجه میگیریم که «تطفیف کردن» به طور کلی میتواند به معنای پرداخت کمتر از حد واقعی هر چیزی (کالا، کار، دستمزد، قیمت کالا و...) باشد.
۲۴. اخلاق از دیدگاه قرآن و حدیث (قابل دسترسی در وبگاه دانشنامهی موضوعی قرآن: www. maarefquran. org)
۲۵. نکتهی قابل توجه اینجاست که خداوند در این سوره، قبل از اشاره به موضوع پیمانه و وزن صحیح به مقولات زنا، قتل نفس و تعدی به مال یتیمان پرداخته است و شاید بتوان استنباط کرد که کمفروشی نیز از دیدگاه خداوند در ردیف چنین گناهانی قرار گرفته است.
۲۶. اخلاق از دیدگاه قرآن و حدیث (قابل دسترسی در وبگاه دانشنامهی موضوعی قرآن: www. maarefquran. org)
صداقت ضامن سرمایه اجتماعی است
اخلاق از قواعدی سخن به میان میآورد که اجرای آنها ضامن تحکیم روابط بینافردی و اجتماعی است.
در این میان حوزه سیاسی که با اجتماع گره خورده، نمیتواند از اخلاق بر کنار بماند. این به آن معناست که چه بخواهیم و چه نخواهیم، سیاست، بر مدار اخلاق میگردد؛ اما چرا و چگونه حوزه سیاسی از اخلاق فاصله میگیرد و غیرشفاف میشود؟ و از سوی دیگر، چه سازوکاری باید در بدنه اجتماع تعبیه شود تا بتوان اخلاق را در پدیدههای گوناگون گسترش داد؟
در این میان اما «صداقت» عنصر بنیادین اخلاق به شمار میآید و ضامن بقای سرمایه اجتماعی است. جامعهشناسان سرمایه اجتماعی را ابزار اصلی انسجام اجتماعی میدانند و معتقدند که با از میان رفتن «صداقت» و در نتیجه سرمایه اجتماعی، هیچ جامعهای قادر به ادامه حیات خود در درازمدت نیست.
بر این پایه بود که به سراغ حجتالاسلام دکتر داوود فیرحی، استاد علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران رفتیم و با وی درباره نسبت اخلاق و سیاست گفتوگو کردیم. کتابهای «قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام»، «نظام سیاسی و دولت در اسلام» و «تاریخ تحول دولت در اسلام» از جمله آثار وی به شمار میآیند.
- در حوزه انــدیشـه سیاسی و فلسفه سیاسی- گرچه این دو از یکدیگر متفاوت هستند- اخلاق(سیاسی) چه جایگاهی دارد؟
وقتی از «اخلاق» صحبت کرده و آن را به «سیاست» اضافه میکنیم، ترکیبی با عنوان «اخلاق سیاسی» پدید میآید. پیش از پرداختن به بحث «اخلاق سیاسی» باید نخست تصور خود را از «اخلاق» و «سیاست» روشن سازیم. در حوزه اخلاق همواره دو بحث را از یکدیگر جدا کردهاند: یکی اصول اخلاقی(ethics) و دیگری اخلاق (morality). متفکران اسلامی باب مقولهای را در انسانشناسی به نام «علمالنفس» گشوده بودند.
«علمالنفس» در تلقی این متفکران تنها به روانشناسی محدود نبود. در ادبیات فلسفه اسلامی، عقل عملی به 3حوزه تقسیم میشد:
امور اقتصادی(تدبیر منزل)
امور سیاسی(تدبیر مُدُن)
اخلاق.
جالب اینجاست که اخلاق زیربنای دوتای دیگر به شمار میآمد. مراد از اخلاق در نظر این متفکران، همان اخلاق فردی بود؛ در واقع چون اساس خانواده و شهر در تحلیل نهایی به فرد میرسید، اخلاق شالوده آنها به حساب میآمد. این بحث سبب شد که پیشینیان نگاهی اخلاقی به سیاست داشته باشند و همینطور نگاهی اخلاقی به تدبیر منزل(امور اقتصادی). تصور غالب این بود که انسانها 2ساحت متفاوت دارند؛ به این معنا که بخشی از زندگی در اختیار انسان قرار ندارد، مثل ویژگیهای جسمی یا بهدنیاآمدن در طبقه اجتماعی و خانوادهای خاص. اینها هستیهای از پیش تعیینشدهای به شمار میآمدند که اتفاقا در قلمرو اخلاق جای نمیگرفتند اما برخلاف بخش اول، بخش دیگری از زندگی را خود انسانها میسازند، بنابراین خود وی نیز مسئول آن است. این ساحت در حوزه عمل آدمی قرار میگیرد.
اگر بخواهیم به زبان امروزین سخن بگوییم، از ساحت نخستین به «رفتار» (behaviour) و از ساحت دوم به «عمل» (act) تعبیر میشود. عمل برخلاف رفتار، ساخته خود انسان است. آدمی بین گزینههای گوناگون میسنجد، آنگاه تصمیم میگیرد و در نهایت عمل میکند. بحث اساسی این است که چه تصمیمی درست و چه تصمیمی درستتر و چه تصمیمی نادرست و چه تصمیمی نادرستتر است؟ در اینجاست که حوزه اخلاق شکل میگرفت؛ به این معنا که انسان ابعاد گزینههای مختلف را پیش چشم میآورد و آنها را میسنجد. در این میان است که او اموری را اصل قرار میدهد و اموری را فرع. مثلا در اخلاق بازار، اصلی به نام «تـوکل» و «ریسک» وجود دارد. این اصل شایسته و خوبی است اما در مقابل، چیزهایی به نام «انحصار» و «احتکار» هم وجود دارد. در اینجا این بحث پیش میآید که آیا یک بازرگان میتواند به هر وسیلهای کسب سود کند یا آنکه سود وی باید مشروع (اخلاقی) باشد؟ در چنین مواقعی، یک دسته قواعد بیرونی وجود دارد که بخش عمده آنها از باورهای دینی گرفته شده است. این قواعد (بیرونی) جستوجوی سود را منوط به اصول و شرایطی ویژه میکنند. خطوط قرمزی که این قواعد وضع میکنند، ممکن است دست قانونگذار هم نباشد اما وجدان فرد را سخت تحریک میکند. تفاوت «اخلاق» با «قانون» از همین جا مشخص میشود. «قانون» هم لوازم و هم ضمانت اجرای بیرونی دارد. آنچه در این میان بسیار مهم است، این است که انسانها در «عمل» خود همیشه چارچوبهایی اخلاقی برای خود در نظر میگیرند. آنوقت است که این پرسش مطرح میشود که آیا در تنظیم قواعد(قانون) اخلاق اولویت دارد یا در تنظیم اخلاق، قواعد حقوقی و قانونی؟ به بیان دیگر آیا جامعه باید قواعد درست را وضع کند تا در ذهن انسانها نفوذ کند یا آنکه جامعه باید مبتنی بر قواعد اخلاقی، قانون وضع کند؟ در ادبیات اسلامی، اخلاق را یک وازع درونی میدانستند. وازع در معنای نگهدارنده است. این وازع درونی(اخلاق) همواره با وازع بیرونی (قانون) ارتباط معکوس دارد.
- در واقع میتوان گفت که «اخلاق» نگهبان درون است.
درست است. هر اندازه این نگهبان درونی بیشتر تقویت شود، نیاز کمتری به نگهبان بیرونی است و برعکس هر چقدر نگهبان درون کمتر تقویت شود، احتیاج بیشتری به نگهبان بیرونی پیدا میشود. اتفاقا کسی که عملا اخلاقی نیست، راههایی برای گریز از نگهبان بیرونی(قانون) هم پیدا میکند. در این وضعیت است که مثلا «غش در معامله» میکند و نیرنگ میزند. با این حال آدمی به خودش نمیتواند نیرنگ بزند.
- پرسش بنیادین این است که چگونه میتوان در سیاست به اخلاق بازگشت یا به بیان دیگر، چگونه میتوان سیاست را اخلاقی کرد؟ در آموزههای اسلامی این مسئله چگونه مطرح شده است؟
تمام فعالیتهای انسانیای که به نحوی به «عمل» مربوط هستند، بااخلاق سروکار دارند. در اخلاق، قواعدی وجود دارد که تابع حُسن و قبح عقلی است. شریعت هم، همانها را توضیح میدهد، بنابراین از این حیث فرقی نمیکند که متعلق این اخلاق، سیاست باشد یا اقتصاد. در نهجالبلاغه، خطبهها و نامههایی وجود دارد که از این حیث بسیار جالب توجه هستند. روایتی از امام علی(ع) وجود دارد که ایشان یاد گذشته میافتند. امام در آنجا میگویند؛ یاد آن اوایل اسلام بهخیر که همه در آن زمان مردانه میجنگیدیم و دشمنان اسلام با ما(مسلمانان) درمیافتادند. گاهی ما میبردیم و گاهی آنها. در این بین خداوند دید که ما در ایمان خود صادقیم. آنگاه لطف او به ما افزونتر شد.
این نکتهای که امام علی(ع) بیان میکنند، بسیار مهم است. یکی از اصلهای مهم اخلاقی که بسیار فراگیر بوده، «صداقت» است. صداقت در همه جا لازم است و سرمایه اجتماعی پدید میآورد. وقتی سرمایه اجتماعی ساخته شد، بهتدریج قاعدهها برای بازی سیاسی شکل میگیرند. امروزه در جامعه ما این جا افتاده که فلانی آدمی سیاسی است؛ یعنی او فردی «صادق» نیست، در حالی که اتفاقا هر اندازه جامعه پیچیدهتر باشد، اهمیت صداقت بیشتر میشود. درست به همین دلیل است که بنیان تمدن اسلامی را امام علی(ع) بر صداقت مبتنی میسازند. امام جملهای دارند با این مضمون که به خدا سوگند که من از معاویه زیرکتر بودم اما این ارزشها دست و پای مرا میگیرند. در این معنا، شکست، پیروزی است. برای مثال ممکن است در جایی دروغ بگوییم و اتفاقا رأی هم بیاوریم و در مقابل، در جایی راست بگوییم و شکست هم بخوریم اما باید بدانیم که راستگوی شکستخورده دوباره پتانسیل پیروزی دارد، حال آنکه دروغگوی پیروز، نه. این قاعده تاریخ است که هیچگاه دروغ پنهان نمیماند. بنابراین اصل «صداقت» را هم شریعت تأیید میکند و هم قواعد امروزین. جالب اینجاست که فطرت هم آن (صداقت) را تأیید میکند.
این بحث مطرح است که آیا چون دروغ گفتن به دیگران زیان میرساند بد است یا آنکه دروغگویی ذاتا بد است، قطع نظر از آنکه به دیگری زیان و آسیب برساند یا نه؟ فرض کنید که کسی دروغی را به خودش بگوید و آن را علنی نکند. این فرد مدتها با خودش کلنجار میرود که چرا این دروغ را گفته است. بر این اساس، بنیادهای اخلاقی در همه جا تولید سرمایه اجتماعی میکنند. به بیان دیگر صداقت، اعتماد پدید میآورد و اعتماد سبب انسجام و همبستگی اجتماعی میشود.
در حوزه اقتصاد میتوان گفت که پول ابزار اعتماد است اما در حوزه خانواده، اجتماع و سیاست چه؟ برای مثال یک فرد چگونه میتواند مطمئن باشد که اگر دزدی به خانهاش دستبرد زد، همسایهاش با آن دزد همکاری نکند؟ آیا با پول میتوان این را حل کرد؟ بسیاری از امور را نمیتوان با پول حل کرد. یکی از این موارد «قدرت» است. فرض کنید من به کسی رأی دادهام آیا میتوانم به او اعتماد کنم که تا 4سال به رأی من پایبند باشد؟ چگونه میتوانم این اعتماد را به دست آورم؟ فوقش این است که به ابزارهایی تکیه کنم تا اعتمادم را به دست آورم؛ فیالمثل آیا حزب میتواند به جای من رئیس جمهور انتخاب کند و من به واسطه حزب، اعتمادسازی کنم؟ تازه خود حزب هم در اینجا به یک معضل جدید تبدیل میشود. بنابراین چارهای جز اعتمادسازی بر مبنای صداقت نیست.
- حال که از اهمیت صداقت در پیدایی سرمایه اجتماعی سخن گفتید، بفرمایید که چه سازوکاری لازم است تا صداقت تولید شود و چگونه و با چه معیارهایی میتوان از آن حفاظت کرد؟
این پرسشی بنیادین است. پرسش دیگر آن است که آیا میتوان از صداقت عبور کرد؟ به نظر میرسد که در برخی از جاها، استثنائا میتوان این کار را کرد اما این قاعده نیست؛ فرض کنید کسی میخواهد فرد دیگری را بکشد و به دنبال وی است. از ما میپرسد که او کجا رفت؛ از این طرف رفت یا آن طرف؟ خب در این وضعیت ما باید چه کار کنیم؟ تردیدی نیست که در اینجا به خاطر حفظ جان آن فرد، موقتا صداقت را کنار میگذاریم. بنابراین بحث اصلی این است که صداقت همواره اصل بوده و مبتنی بر قواعد است و اگر جاهایی هم به طور استثنا میشکند، آن هم تابع قواعد است. در واقع نمیتوان آن اندازه حوزه «مصلحت» را گستردهتر کرد که همه جا به اسم مصلحت، صداقت را به کناری گذاشت.
اشاره کردیم که «صداقت» امری طبعی است . صداقت از طریق تکرار تبدیل به ملکه میشود. فرض بر این است که وقتی انسان متولد میشود، صادق است. همه دیدهایم که بچهها زودتر اعتماد میکنند و ما بزرگترها هستیم که به تدریج به آنها میآموزیم به دیگران کمتر اعتماد کنند یا اصلا نکنند. پس همه ما انسانها تمایل داریم که راهی بیابیم تا «صداقت» را کمکم به کناری بگذاریم اما باید بدانیم که ترمیم و تدارک دوباره آن، زمان زیادی میبرد. معمولا گفته میشود که صداقت به تکیه بر قواعد حاکم بر یک جامعه بازمیگردد.
صداقت اصل و قاعدهای است که زمان بسیاری میبرد تا شکل گیرد اما از میان رفتن آن بسیار سریع رخ میدهد. بنابراین وظیفه ماست که «صداقت» را با ظرافت حفظ کنیم؛ مثل تاجری که بیم دارد اعتبارش خدشهدار شود. بر این اساس یک نظام سیاسی هم باید همواره ترس از دست دادن اعتبار و مشروعیتش را داشته باشد.
- به این معنایی که مطرح میکنید، هر نظام سیاسی برای حفظ خود باید از صداقت محافظت کند.
همینطور است؛ زیرا نظام سیاسی در تحلیل نهایی، چیزی جز قراردادی مابین فرمانروا و فرمانبردار نیست. از جمله حقوق فرمانروا این است که بر اعتماد فرمانبرداران به خودش نظارت کند. از سوی دیگر مردم (فرمانبرداران) هم باید مطمئن باشند که فرمانروا به عهدی که آنها با وی بستهاند، عمل میکند. بنابراین، صداقت یکی از معیارهای حفظ شفافیت است. هر گاه در چیزی ابهام وجود داشته باشد، صداقت در آن گم است، اگر هم باشد، قابل احراز نیست. یکی از بزرگان میگفت من دوست دارم آشکارا اشتباه کنم تا اینکه به صورت مبهم درست عمل کنم. در مفهوم «صداقت»، چیزی به نام شفافیت وجود دارد. در دنیای معاصر، بخش بزرگی از آسیبهای موجود در روابط بینالملل برخاسته از نبود شفافیت است. دومین ویژگی مفهوم «صداقت» که در نوع خود بسیار مهم است، گونهای اولویتبندی است؛ به این معنا که برخی از ارزشها، بنیادین و برخی ارزشها روبنایی هستند؛ برای مثال در اخلاق اسلامی، بردن آبرو، حیثیت و حرمت کسی همپای کشتن وی است. بنابراین آبرو، حرمت، خون، نسل، جان، مال، دین و عقل از ارزشهای بنیادین در اخلاق اسلامی به شمار میآیند و باید در حفظ دقیق آنها بکوشیم.
در این میان عرض(آبرو) و دم(خون) از همه مهمتر هستند؛ به این معنا که حفظ آبرو و خون افراد در جامعه اسلامی اصل است و تحت هیچ شرایطی نباید به خطر افتد. حتی اگر به احکام اسلامی مرتبط با «عنف» هم توجه کنید، میبینید که احراز آنها بسیار سختگیرانه است و اینگونه نیست که قاضی بر اساس مشاهده و گواه یک شاهد یا شاهدان به آسانی تسلیم شود و حکم براند. بنابراین حفظ ارزشهایی چون آبرو، خون، مال و... استثناهایی هستند که موقتا سبب معطل ماندن اصل صداقت میشوند اما باید دانست که بزرگترین مصلحت، سرمایه اجتماعی است و سرمایه اجتماعی هم مبتنی بر صداقت است. بنابراین اگر بخواهیم برای حفظ سرمایه اجتماعی مصلحتسنجی کنیم، سرمایه اجتماعی از میان میرود. ما باید سازوکاری در جامعه و نظام سیاسی تعبیه کنیم که اگر کسی خطایی داشت، جرأت نکند فیالمثل برای نمایندگی مجلس یا ریاست جمهوری نامزد شود.
- چنین افرادی باید احساس کنند که در اتاق شیشهای قرار دارند و همه دارند آنها را میبینند.
همینطور است. اگر این سازوکار ایجاد شود، هم افراد خطاکار جرأت نامزد شدن برای امور مختلف را در جامعه به خود نمیدهند و هم از سوی دیگر، افرادی هم که سالم هستند، به جامعه چنان اعتماد پیدا میکنند که مطمئن هستند، آبرویشان حفظ میشود. اینها بحثهایی هستند که باید به شدت روی آنها کار کرد.
- چرا و چگونه یک ساختار سیاسی از اخلاق و اصل برتر آن، یعنی «صداقت» فاصله میگیرد و غیراخلاقی میشود؟
دلیل این امر به موضوعات مختلفی بازمیگردد که باید آنها را جدی گرفت؛یکی ذات سیاست است که در آن ابهام زیادی وجود دارد. اتفاقا به همین دلیل است که گفته میشود در سیاست باید همواره بهروی روشنفکران، منتقدان و خبرنگاران گشوده باشد تا آنها به شفافیت حوزه سیاسی کمک کنند. تدارک صداقت در حوزه سیاسی کار بسیار سختی است. بنابراین در حوزه سیاسی باید اصل را بر بدبینی گذاشت تا خوشبینی. البته این به آن معنا نیست که باید به افراد، بدبین بود. اگر به یکدیگر بدبین باشیم، زندگی اجتماعی غیرممکن میشود. اصل را باید بر این گذاشت که انسانها خوب هستند ولی قواعد، انحناهایی در جریان امور پدید میآورند. بنابراین باید همواره در قواعد بازنگری و آنها را اصلاح کرد. در حوزه سیاست که صداقت مبتنی بر شفافیت است، حکم میکند که به قواعد مشکوک باشیم و همواره آنها را اصلاح و تعدیل کنیم.
- به این معنا آیا پابهپای قواعد درونی که در انسانها وجود دارد، قواعد بیرونی هم باید ضامن صداقت باشند؟
بله. اجازه بدهید در این زمینه مثالی بزنم؛ من چند وقت پیش فردی را دیدم که در مقابل آینه جلوی ماشیناش طناب داری آویخته بود. او گفت این باعث میشود تا در هنگام رانندگی خطاهای خود را به حداقل برسانم. فردی که خطاهای خود را اصلاح میکند، به تدریج گزینشهای بهتری هم پیدا خواهد کرد. در حوزه سیاست هم باید قواعدی را با قواعدی دیگر جایگزین و اصلاح کرد. این را در اصطلاح «انصاف» میگویند. به این معنا که ما باید حتما مبتنی بر قواعد عمل کنیم اما در عین حال انصاف این است که قواعد را همواره بازنگری کنیم تا عرصه سیاسی شفاف بماند؛ زیرا اگر شفافیت رخت بربندد، صداقت هم وجود نخواهد داشت. اینجاست که بازنگری در قواعد یک وظیفه اخلاقی تلقی میشود. در واقع ما باید قاعده کلانی برای سنجش قاعدهها درست کنیم.
این باعث میشود که سرمایه اجتماعی شکل گیرد. باید همواره به دنبال قواعدی برای حفظ صداقت بود. دلیل اینکه باید همواره شفافیت را حفظ کرد، این است که شفافیت همیشگی نیست. روابط اجتماعی همواره میل به تیره شدن هم دارند. بنابراین ما یک راه دراز اعتبار و اعتمادسازی را باید در سیاست دنبال کنیم؛ مثلا اعتمادی را که امروزه به «رسانه» در برخی کشورها وجود دارد، ما هم باید جابیندازیم. اعتماد هم جز شفافسازی و صداقت امکان ندارد؛ برای نمونه شما نمیتوانید در گزارش خبر صادق نباشید، آنگاه در پی اعتمادسازی هم باشید. این اعتمادسازی نیست، «تدلیس» است. از تدلیس اعتماد زاده نمیشود. ممکن است از «تدلیس» موفقیتهای موقتی بهدست بیاید اما پایدار نیستند. بنابراین ما با راه دشوار اعتمادسازی در نهادهای سیاسیای مانند احزاب و انتخابات رویارو هستیم.
امروزه در دولت میگویند که مواظب باشید رأیهایتان را نخورند، در مجلس هم، همین را میگویند. هر نامزدی هم، این را تکرار میکند. این نشان میدهد که اعتماد وجود ندارد. از این رو، ما ناچاریم که صادق باشیم. از آنجایی که مجبوریم صادق باشیم، مجبور هستیم که شفاف هم باشیم و چون ناچاریم که شفاف باشیم، باید راههای شفافسازی را هم طی کنیم تا سرمایه اجتماعی استواری داشته باشیم. با دستور نمیتوان اعتمادسازی کرد. البته کسانی که در فضای اجتماعی و سیاسی غیرشفاف میشوند، میل به غیرشفافسازی پیدا میکنند. این به آن معناست که ما همواره در پی تولید ذهن سودجو هستیم. در اینجاست که انسان احساس میکند از اخلاقی بودن سودی به دست نمیآورد، حال آنکه اخلاقی بودن برای سود بردن است. این سود، آن سود منفی نیست. در واقع ما باید به دنبال تحلیل خطا در ارتباط با اصول اخلاقی و مصلحت باشیم.