چكيده
نويسنده با بررسي ادبيات موجود اخلاق كسب و كار و رويكردهاي گوناگون آن در جهان نشان ميدهد، اخلاق كسب و كار با چالشهاي عملي و نظري متعدّدي روبهرو است و با پيشرفت جهانيشدن در آينده، اين چالشها پيچيدهتر خواهند شد. رويكردهاي متفاوت به اخلاق كسب و كار، اغلب خودجوش بوده، فقط از يكديگر ميآموزند. اخلاق شركتي مناسب مؤسّسات تجاري در سطح جهاني به توضيح بيشتري نياز دارد. مسائل سيستمي بايد با صراحت مورد ملاحظه قرار گيرد. اهميّت تصميمگيريهاي افراد و رفتارهايشان بايد جدّي گرفته شود. اخلاق كسب و كار به صورت رشته علمي، نيازمند شبكهسازي و جهانيشدن است در اين صورت بهتر ميتواند رهنمودهاي اخلاقي را براي انجام كار عملي تجاري تدارك ببيند. هدف نهايي اين رشته آن است كه كيفيت اخلاقي تصميمگيريها و عملكردها را در همه سطوح كسب و كار بهبود بخشد.
مقدّمه مترجم
تأثير و اهميّت اخلاق فردي، ويژگيهاي شخصي، صداقت و اعتماد به طور عام، و اخلاق كسب و كار به طور خاص، بر افزايش كارايي اقتصادي و جلوگيري از فساد و رسواييهاي اقتصادي و نيز تأثير منفي ارتشا و فساد اداري بر روابط كاري، تصميمگيري فردي و همه اقتصاد، غيرقابل انكار است؛ امّا به صورت علمي ملاحظه و بررسي نشده است. اكنون نزديك به سه دهه است كه در غرب، اقتصاددانها و فيلسوفان اخلاق، گفتمانهايي را كه به گفته هوسمن در دوران شكوفايي متدولوژي اثباتگرايي متوقّف شده بود، احيا كردند (Hausman etal ,1993, 723).
حاصل اين گفتمان و تعامل به رشتهاي كاربردي از دانش اخلاق به نام «اخلاق كسب و كار» انجاميد.
هدف نهايي اين رشته اين است كه كيفيت اخلاقي تصميمگيريها و عملكردها را در همه سطوح كسب و كار بهبود بخشد. براي ارتقاي سطح كيفي و كمّي اين رشته، انديشهوران برجستهاي مانند آمارتياسن، برنده جايزه نوبل 1998رشته اقتصاد، آرتور ايچ، هوسمن، كالگان، جان رالز و... همّ و غمشان را معطوف داشته، ادبيات غني و پرباري را براي آن فراهم كردند. از جمله اين انديشهوران، آقاي جورجز اندرل است كه اخيراً (شهريور 1381) در دانشگاه مفيد يك دوره اقتصاد، اخلاق و مذهب را برگزار كرد.
او استاد و مدرّس اخلاق كسب و كار و تجارت بينالمللي كالج مندوزا وابسته به دانشگاه نوتردام و داراي دكتري در رشتههاي فلسفه و اخلاق و اقتصاد است. در سال 1992 ميلادي رياست جامعه بينالملل تجارت، اقتصاد و اخلاق «ISBEE» را عهدهدار بود و در تأسيس شبكه اخلاق كسب و كار اروپا (EBEN) همكاري داشت. علاقهمندي پژوهشي او فهم چالشهاي بينالمللي اخلاق و كسب و كار است و حدود 16 كتاب و 100 مقاله درباره آن نوشته است. مقاله حاضر يكي از آنها است. به نظر نويسنده، با توجّه به وضعيت پديد آمده در آغاز قرن 21 و طرح بحث جهاني شدن و با توجّه به اين كه جهاني شدن اقتصاد با جهاني شدن ارتشا و فساد اداري همراه شده است، بايد رويكرد به اخلاق كسب و كار رويكردي جهاني باشد و بايد براي ميدان اخلاقيمشترك جهت مقابله با چالشهاي مشترك كوشيد.
مقاله حاضر در صدد ترسيم و تعريف چارچوب مفهومي براي تأسيس اخلاق كسب و كار بهصورت رشته علمي است و در اين جهت به بررسي ادبيات موجود اخلاق كسب و كار پرداخته و رويكردهاي گوناگون آن را به بحثگذاشته است. مقاله حاضر ميتواند الگويي مناسب براي پژوهشگران اقتصاد اسلامي كه در صدد تبيين تعامل اقتصاد و اخلاق و ارزشهاي اسلامي و دخالت دادن اين ارزشها در آن هستند، ارائه كند.
1. مقدّمه
تجارت و اقتصاد، در جوامع امروز، چه در سطح ملّي و چه در سطح بينالمللي، دو قدرت عمده پيش بَرنده شدهاند. اين دو در تركيب با فنآوريهاي نو بهطور فزايندهاي افكار و رفتار مردم را شكل ميدهند و هر روز بيش ازپيش حوزههاي گوناگون زندگي مانند تحقيق و توسعه، ارتباطات راه دور، بيوتكنولوژي، سياست، آموزش و پرورش، فرهنگ، مذهب و خانواده را تحت تأثير شديد قرار ميدهند؛ بنابراين، با نفوذ روزافزون تجارت و اقتصاد، براي اينكه آنها رها نشده، به سرنوشت نامعلومي دچار نشوند، لازم است هر چه بيشتر مطمئن شويم تجارت و اقتصاد در مسير درست حركت ميكنند. هدايت تجارت و اقتصاد، بايد هم از بيرون و هم از درون صورت گيرد. هدايت بيروني از راه عواملي همچون فشار سياسي، آييننامههاي قانوني، عادات اجتماعي - فرهنگي و آموزش، و هدايت دروني با بهرهگيري از عواملي مانند رفتارهاي حرفهاي، سازمانهاي تجاري و تاجران، خود قانونمندي صنايع، پيمانهاي تجاريو غيره صورت ميگيرد. رويكرد بيروني به تنهايي نميتواند اين هدايت را محقّق سازد؛ زيرا از تعهّد و التزام دروني تهياست. بسنده كردن به رويكرد دروني نيز به تنهايي كافي نيست؛ زيرا كسب و كار همانند هر بخش اجتماعي ديگر، فقط يك قسمت از پيكره جامعه است و به كنترل اضافي بيروني نياز دارد. در عين حال، رويكرد دروني اهميّت بيشتري دارد؛ زيرا عاملان اقتصادي كه به آزادي بيشتر علاقهمند هستند، به اين سبب، مسؤوليت بيشتري را نيز تحمّل خواهند كرد.
اينكه تجارت و اقتصاد بايد در مسير درست حركت كند، دليلي براي بيان بُعد اخلاقي، درون قلمرو تجارت واقتصاد است. در اين راه، نه تنها رفتار اخلاقي (Moral Practice)، بلكه تفكّر و نظريه اخلاقي (Ethical Theory) يا اخلاق اقتصادي و تجاري (Business and Economic Ethics) به صورت پژوهش علمي با چالشهاي نامشخّصي روبهرو است. هر چه جهانيشدن بيشتر به پيش ميرود، چالشهاي عملي و نظري [در اين زمينه] بيشترو پيچيدهتر ميشوند. در مقايسه با اين هدف بزرگ، تاكنون دستاوردهاي عملي و نظري اخلاق كسب و كار با كاستيهاي قابل ملاحظهاي مواجه بوده است. عواملي وجود دارند كه پيشرفت را بسيار مشكلكردهاند.
دگرگونيهاي جهاني (عنوان كتاب ديويد هلد (Da Vid Held) و مؤلّفان همكارش، كاري شفّاف و دقيق رويجهاني شدن است)، فرآيندهاي بسيار پيچيدهاي هستند كه بعيد است به پايان برسند و عمقشان فهميده شود و نيزنتايج دور از دسترس هم براي جوامع محلّي و هم براي جوامع جهاني دارد. افزون بر اين، از چشمانداز اخلاقدستوري (Normative - Ethical)، چالشها كم دهشتناك نيستند. پرسشها نه تنها به روابط اجتماعي درون جامعه برميگردد - آنگونه كه جان رالز (John Rawls) در كتاب حقوق مردم (1999) بررسي كرده است - بلكه به روابط فرد با فرد در مؤسّسات چند ملّيتي، فرا سوي مرزهاي ملّي نيز مربوط ميشود. همانگونه كه آمارتياسن (Amartya Sen) به آن اشاره دارد (1999 b)، افراد بايد به يك همزيستي با كثرتگرايي فرهنگي ومذهبي(Cultural and Religious Pluralism) متداول و فزاينده بين كشورها و فرهنگها برسند و براي ميدان اخلاقيمشترك، جهت مقابله با چالشهاي مشترك بكوشند. [اين ميدان مشترك ميتواند] چيزي شبيه «اخلاق جهاني» (Global Ethies) كه در سال 1993 بهوسيله پارلمان مذاهب جهان پيشنهاد شده است، باشد. هانس گانگ (Kung 1998 Hams) به همراه عدّهاي ديگر، آن را توسعه داده، ترويج كردند.
با توجّه به موقعيت پديد آمده در آغاز قرن 21، آنچه بهطور قطع عاقلانه به نظر ميرسد، اين است كه رويكردمان به اخلاق كسب و كار، رويكردي جهاني باشد و آن را در سطح جهاني بجوييم.
گرچه تا آنجا كه امكان داشته، رويكردهاي ارزشمندي در فرهنگها و كشورهاي خاصّي توسعه يافته است، تاكنون اين رويكردها نتوانستند لوازم جهان يكپارچه شده (Globalizing world) را فراهم آورند؛ بهطور مثال، كتاب تحسين برانگيز همگام با اخلاق كسب و كار (Acompanion to Business Ethics) (فردريك، 1999)در واقع، بازتاب نگرش صرف امريكايي است (فقط يك فصل از 32 فصل آن، نوشته نويسنده اروپايياست). چهار جلد كتاب راهنماي اخلاقي كسب و كار (1999 Handbach der Wirtschaftsethik, Korff etal) با 90 درصد الگوگيري از آلمان، بهطور يقين با انديشه آلماني شكل گرفته است؛ البتّه معنايش اين نيست كه اين كار بياهميّت است؛ بلكه توانايي صدور آن را [به ديگر كشورها] به شدّت محدود ميكند؛ بنابراين، در تدارك بررسي و زمينهيابي از اصول اخلاقي فراگير و جهان شمول كسب و كار، براي نخستين گنگره جهاني تجارت، اقتصاد و اخلاق كه در سال 1996 در توكيو برگزار شد، فهرستي از پرسشهاي مورد نياز براي مقابله باچالشهاي عمده تهيه شده بود. نتايج و دستاوردهاي حاصله در زمينه اخلاق كسب و كار در شماره ويژه مجلّه اخلاق كسب و كار(Jornal of Business Ethics, october, 1997) در اكتبر 1997 منتشر شد. با اين كار، روشن شده بود كه به ويژه براي مقايسه بينالمللي، نوعي چارچوب مفهومي، (Conceptual framwork) بيشتر از همه به سبب جهاني شدن تجارت و پيشرفتهاي اقتصاد مورد نياز است؛ البتّه نياز به اين چارچوب مفهومي همزمان در كشورها و فرهنگهاي گوناگون به وسيله طرحهاي تحقيقاتي و آموزشي انجام شده اخلاق كسب و كار، احساس شده بود؛ از اين رو، در اين مقاله، ابتدا چارچوب مفهومي براي اخلاق كسب و كار تعريف ميشود؛ سپس خواهد كوشيد تا ترسيم كند اين رشته در حال حاضر خود را چگونه عرضه كند؛ آنگاه رويكردهاي گوناگون به «اخلاق كسب و كار» به بحث گذاشته ميشود و سرانجام مقاله با چند ملاحظه و اظهار نظر به پايان ميرسد.
2. چارچوب مفهومي براي اخلاق كسب و كار[بهصورت رشته علمي]
بدون ترديد، راههاي تدوين اخلاق كسب و كار بسيار است؛ امّا تدوين و توسعه چارچوب مفهومي، مزيّتهاي فراواني دارد. كار مفهومي، دامنه سردرگمي مباحث اخلاق كسب و كار را به ويژه در زمينه جهاني شدن و كثرتگرايي فرهنگي و مذهبي روشن ميكند و نيازي ضرور براي گفتوگوي هدفدار است. با تمركز روي سطوح مشترك مطالعات تجربي و نظري، از بسياري از قيل و قالهاي نظري و پژوهشهاي بيپايان تجربي رها ميشويم؛ افزون براينكه زمينهاي براي اجرايي كردن و ارزيابي نيز فراهم ميشود.
چارچوب مفهومي با چند ويژگي مشخّص ميشود. از اين نظر به آن چارچوب گفته ميشود كه نه آينه تمامنماي موضوع مورد بحث است و نه طرح كلّي و مبهم از آن. در معنا فراگير است؛ بهطوري كه شامل همه عناصر كليدي، روابط و مناسبات موضوع تحت پژوهش ميشود. سازگار است و ميتواند با رويكردهاي گوناگون نظري به كار رود و دامنه گستردهاي از جزئيات را دربرگيرد؛ البتّه همچنين دربرگيرنده بسياري از مفاهيم نظري مانند رابطه بين نظريه و تجربه، مبناي فلسفي علم اقتصاد، شأن اخلاقي مؤسّسات اقتصادي و پندارهاي مردم درباره ارتباط بدن و روح است؛ گرچه بحث از اينها، فراتر از حوزه محدود اين مقاله قرار دارد.
اخلاق كسب و كار، نوعي اخلاق كاربردي (Applied Ethics) است؛ بنابراين، از اين نظر ويژگيهاي مشتركي با ديگر انواع اخلاقهاي كاربردي مانند اخلاق زيستي (Bioethics)، اخلاق پزشكي (Medical Ethics)، اخلاققضايي Legal Ethics))، اخلاق مهندسي (Engineeing Ethics) و اخلاق رسانهاي (Media Ethics) دارد.
به همين ميزان، مفهوم اخلاق كاربردي براساس معاني اخلاقها، زمينههاي كاربرد، راههاي ارتباط بين اخلاق و آن زمينه تغيير ميكند. اخلاق كسب و كار نيز مانند همه اخلاقهاي كاربردي از تنوّع گسترده نگرشها و رويكردها مستثنا نيست.
ديدگاهي كه در ذيل ارائه شده، دقيقاً تصميمگيري و رفتار را به هم مرتبط ميسازد و از امتياز مشترك اخلاق توصيفي(Descriptive Ethics) و فرا اخلاق (Meta - Ethics)، با عنايت ويژه به اخلاق دستوري، بهره ميگيرد. در عين حال، به صورت چارچوب مفهومي نظريه اخلاقي خاصّي گسترش داده نميشود؛ امّا به جاي آن، تأكيد بيشتري روي سازماندهي رشته اخلاقي كسب و كار و آن نوع ارتباط بين اخلاق و كسب و كار كه با عنوان رويكرد دوجانبه (Two - Legapproach) ترسيم شده است، ميشود.
اصطلاح «Business»، اصطلاح تعريف شده روشن نيست؛ چون اين اصطلاح به تنهايي شامل معانيمتعدّدي ميشود. اين عدم روشني ميتواند به عدم تفاهمهاي جدّي بينجامد؛ بهويژه هنگامي كه به زبان و فرهنگ ديگر ترجمه شود؛ بهطور مثال، اين گفته معروف «The business of business is business» كساني را كه خوب با زبانانگليسي آشنا نيستند، متحيّر ميكند. در اين مَثَل «business» به ترتيب مترادف «وظيفه يا شغل»، «سازماناقتصادي» و «سودآوري» است؛ بنابراين، معناي جمله اين است: وظيفه سازمان اقتصادي اين است كه سودآوري داشته باشد. به هر حال، در اصطلاحاتي مانند «business Cycle» معناي آن تقريباً معادل «economy» است. چنانكه «business ethics» گستره معنايي وسيعي دارد و قابل مقايسه با «economic ethics» در همين زبانانگليسي و «Wirtschaftsethik» در آلماني و «ethica economica» در اسپانيايي [و اخلاق كسب و كاردر زبان فارسي] است. اصطلاح «corporate ethics» [اخلاق شركتي] گرچه كمتر عموميت دارد، بهطور روز افزوني در حال استفاده شدن است و به روشني به اخلاق سازمانهاي تجاري و اقتصادي مربوط ميشود (بهطور مثال، نگاه كنيد به (the Conference Board 1987).
در اين مقاله، اصطلاح «Ethics Business» يا «Business and Economic Ethics» در مفهومي گسترده بهكار رفته و شامل همه قلمرو اقتصادي زندگي ميشود؛ از اين رو، با تصميمگيريهاي فردي عوامل اقتصادي مانند مديران، كاركنان و با تأسيس و مديريت سازمانهاي اقتصادي، سياستهاي عمومي مربوط به كسب و كار، نظامهاي اقتصادي، اقتصاد جهاني و مؤسّسات مالي سر و كار دارد و فرض شده كه اين بخش از زندگي، هم قابلتعريف و هم قابل تمييز از ديگر بخشهاي آن (مانند قلمرو اجتماعي، فرهنگي، حقوقي و سياسي) است. هربخشي در محدوده خاصّ خودش، چه بزرگ يا كوچك، بايد استقلالي ويژه و عقلانيتي خاص هنگام مراوده با ديگر بخشها داشته باشد. (بحث كردن درباره اينكه بخش اقتصادي چگونه با ديگر بخشها رابطه مييابد، از حوزه اين مقاله خارج است). هدف نهايي اخلاق كسب و كار اين است كه كيفيت اخلاقي تصميمگيريها وعملكردها را در همه سطوح كسب و كار بهبود بخشد.
از ديدگاه ميان فرهنگي، آنچه به ويژه اهميّت دارد، اين است كه سه روش فهم اخلاق كسب و كار يعني معناشناسي (Semantic)، تجربه (Practice) و نظريه را از هم تمييز بدهيم. نگرشها درباره مباحث اخلاق، اصطلاحاتي كه بايد به كار رود و اصطلاحاتي كه نبايد به كار رود، بهطور چشمگيري، از يك محيط فرهنگي به محيط فرهنگي ديگر ممكن است، فرق داشته باشد. افزون بر اين، صحبتكردن درباره اخلاق كسب و كار به طور معمول با صحبت كردن درباره رفتار اخلاقي يكي نيست؛ زيرا شخص ميتواند اين كار را انجام دهد و آن كار را انجام ندهد. اين يكي نبودن، نتيجه نبود باورپذيري (Credibility) و نبود قدرت اخلاقي (Moral Authority) است.
درباره مسائل و موضوعات اخلاق كسب و كار بايد به صورت سازمان يافته بينديشيم و به نظريهپردازي بپردازيم. اين كار نه تنها براي دلايل نظري مانند بررسي انتقادي، ارزيابي مستقل و سازگاري، بلكه براي اصول عملي مانند تبيين مسائل مفهومي در كار، برآورد منصفانه رفتار شغلي و ارائه مشاوره جدّي به كمپانيها لازم است؛ بنابراين، اين سه روش از هم متمايز بوده نميتوانند جايگزين يكديگر شوند؛ گرچه از بسياري جنبهها با هم مرتبط هستند. بههر حال، پيشنهاد ميشود پرسشنامه اخلاق كسب و كار بهصورت كيس آزمون متمايزكننده اين سه روش براي اخلاق كسب و كار اجرا شود.
پرسشنامه اخلاق كسب و كار
(در سطوح منطقهاي و كشوري)
1. معناشناسي اخلاق كسب و كار
كدام موضوعات و مفاهيم كليدي در كشور يا منطقه شما مسائل اخلاق كسب و كار را بيان ميكند؟
زمينه اخلاق كسب و كار، تعريف و درك رايج از آن در كشور يا منطقه شما چيست؟
2. چالشهاي عمده اخلاق كسب و كار در كشور يا منطقه شما چه چيزهايي هستند؟
مسائل عام؟ مسائل خاص؟ وابستگي فرهنگي؟ مذاهب سنّتي؟ تأثيرات تجارت بينالمللي؟
تدابير مهم براي مقابله با اين چالشها چه چيزهايي هستند؟
3. فعاليّت اخلاق كسب و كار در جهان تجارت
چه تلاشهايي از طرف مردان تجارت، كمپانيها و انجمنهاي تجاري انجام شده است؟ آيا قواعد رفتار مدوّن و انتشار يافته است؟ برنامههاي تربيت اخلاقي چطور؟ جايگاه كارمندان اخلاقي و مانند آن چطور؟ اطلاعيههاي عمومي و اطلاعرساني رهبران تجاري چگونه است؟ قانونگذاري؟
آيا و اگر چنين است، كمپاني هاي داخلي و خارجي از نقطهنظر اخلاقي چطور ارزيابي ميشوند؟ به وسيله مصرفكنندگان؟ كاركنان، سرمايهگذاران و يا ساير گروهها و سازمانها؟
چه انتظارات، انتقادات و خواستهايي از طرف بخشهاي عمومي مانند دولتها، سازمانهاي غيردولتي، كليساها و غيره پديد آمده است.
چه انتظارات، انتقادات و خواستهايي از طرف بخشهاي عمومي مانند دولتها، سازمانهاي غيردولتي، كليساها و غيره پديد آمده است.
تدابير عمده براي مديريت فعّاليتهاي اخلاق كسب و كار چه چيزهايي هستند؟ چه عوامل عمدهاي از اين فعّاليتها جلوگيري ميكنند.
4. فعّاليتهاي اخلاق كسب و كاردر مراكز علمي
چه ترتيبات نهادي از اخلاق كسب و كار ايجاد شده است؟ كرسيها، مؤسسات، مراكز، شبكهها، انجمنها و غيره؟ زمينهيابي، اطلاعرسانيها درباره اين جنبه بنيادي؟
چه فعّاليتهاي آموزشي انجام شده است؟ دورههاي انتخابي و الزامي، همايشهاي ميان رشتهاي، گردهمايي دانشجوئي؟ زمينهيابي، اطلاع رساني درباره آموزش اخلاق كسب و كار؟
چه فعّاليتهاي پژوهشي اجراء شده است؟ زمينهيابي، اطلاعرساني درباره پژوهش در اخلاق كسب و كار؟
چه فعّاليتهاي مشاورهاي بر عهده گرفته است؟ زمينهيابي اطلاعرساني درباره فعاليتهاي مشاورهاي؟
در اين فعّاليتها چه طرح اوّليهاي از اخلاق كسب و كار به كار گرفته شده است؟
5. وظايف مشترك حوزه اقتصادي و مراكز علمي درزمينه اخلاق كسب و كار چيست؟
آيا آنها با چالشهاي مشترك مواجه هستند؟ چه چالشهاي مشتركي؟ هر يك از آنها چه نوع قابليتهاي ميتوانند ارائه كنند؟
6. رابطه اخلاق كسب و كار در ديگر كشورها و مناطق
چه تجربيات و بينشي، كشور يا منطقه شما در سطوح علمي، حوزههاي عملي اقتصادي ميتواند به كساني كه در حوزة اخلاق كسب و كار در ديگر كشورها و مناطق ميانديشند، ارائه كند؟ چه درسهايي كشور يا منطقه شما ميتواند از ديگر كشورها و مناطق بياموزد؟
Source: Jourmal of Basimess Etics, Cctober, 1997, 1477.
سازماندهي رشته اخلاق كسب و كار، يك رويكرد عملگرا (Action - Oriented) در سطوح چند گانه، پرسش اساسي علم اخلاق درباره آنچه بايد انجام بدهم و آنچه ما بايد انجام بدهيم است. ما هميشه برايعمل كردن تحت فشار هستيم و از تصميمگيري چه به طور ضمني يا صريح نميتوانيم سرباز زنيم. تصميمگيري وعمل، بخش اساسي زندگي انسان است. همانگونه كه آلن جرث ميگويد: «متغيّر مستقّل همه اخلاقيات رفتار انساناست» (Gewrith , 1984,12)؛ هر چند در جوامع تكثّرگراي خودمان با انبوهي از باورها و نظريات اخلاقي مواجهيم كه به عوامل بسياري وابسته است. ما چه به حقوق انساني يقين قاطع داشته باشيم يا به قدرت فائقه نفع شخصي باور بياوريم يا منزلتي براي نسبيگرايي اخلاق قائل شويم يا درباره علم اخلاق در كل شكّاك باشيم، بايد تصميم بگيريم و عمل كنيم. حتّي اگر به تعويق بيندازيم يا بكوشيم از برخي عملكردها و تصميمهاي خاص دوري كنيم، سرانجام و در حقيقت با ملاحظه مقام تصميمگيري، تصميم ميگيريم و عمل ميكنيم؛ از اين رو، رويكردي عملگرا براي اخلاق كسب و كار پيشنهاد شده است. اين رويكرد، تمركز و توجّه متعادل و روشني را بر عاملان اقتصادي(Actors) و ساختارهايي كه در آن قرار ميگيرند، حفظ ميكند؛ البتّه «عمل» (Action) ميتواند مجموعه متنوّعي از معاني را به خود بگيرد؛ امّا آنچه در اين بحث اهميّت دارد، اين است كه «عمل»، آزادي انتخاب (Freedom of Choice) را با خود داشته باشد. ما ميتوانيم از بين راههاي گوناگون عمل، در عين حالي كه در معرض تعدادي محدوديت قرار دارد، انتخاب كنيم. عمل هرگز بيحدّ وحصر نيست. به هر حال، محدوديتها اغلب نتيجه انتخابهاي گذشته است؛ بهطور مثال، شرايط، قوانين و قواعد بازار، به روشني براي آن دسته از عاملان اقتصادي كه با آنها مواجه ميشوند، ولي به سرعت نميتوانند آنها را تغيير بدهند، محدوديت و گرفتاري ايجاد ميكند؛ امّا دامنه گستردهاي از اين محروميتها (تا آنجا كه محدوديتها ساختدست بشر هستند، نه محدوديتهاي طبيعي) نتيجه فرآيند تصميمگيريهاي پيشين هستند؛ بنابراين، آزادي به دو مجموعه شرايط مرتبط است:
1. انتخاب با وجود محدوديتها يا عاملان چگونه از دامنههاي آزاديشان بهره ميگيرند و 2. انتخاب محدوديتها يا عاملان چگونه شرايط و محدوديتهاي رفتار (آينده) خودشان را شكل ميدهند. براي چارچوب مفهومي فراگير اخلاق كسب و كار هر دو مجموعه شرايط اساسي است (به نمودار 1 نگاه كنيد).
افزون بر اين، تصميمها و رفتارها هميشه به طور معمول با يكديگر مرتبط (Concrete) هستند، و اين گونه نيست كه فقط منطق سطحي و ظاهري داشته باشند. كه در آن رفتار صرفاً به موقعيّت خاصّ تصميمگيري وابسته بوده و فقط با مقداري راهنمايي قادر به حل مشكل باشد. به بيان ديگر، ارتباط ملموس داشتن اين دو به معناي آشكار شدن پيچيدگيهاي نامحسوس زندگي است.
بيشتر بيتصميميهاي افراد زماني رخ ميدهد كه در برابر انتخابهاي پيچيده با پيامدهاي دوررس كه پيشبيني و ارزيابي آنها سخت است، قرار ميگيرند. اين افراد نميتوانند با تحليل گزينههاي گوناگون و تعيين شرايط تصميمات كه به طور معمول مشغوليت مراكز علمي است خود را قانع كنند؛ ولي بنابر يك ضربالمثل چيني كه براي انجام كار، ميگويند (بپر توي دريا) (Jump in to the Sea) آنها بايد تصميم بگيرند و عمل كنند. عينيّت رفتار انساني به هيچ وجه معنايش اين نيست كه ملاحظات نظري براي تصميمها و رفتارهاي واقعي ضرورتيندارد. اخلاق كسب و كار هم مانند ديگر حوزههاي علمي بر اساس يك سخن كوتاه و با معنا كه ميگويد «عمل خوب، نيازمند نظريه خوب است» نيازمند نظريهپردازي است.
انتخاب با وجود محدوديتها و انتخاب محدوديتها به ضرورت داراي بُعد اخلاقي است كه ميتواند به وسيله نظريهها و باورهاي اخلاقي متعدّد با آن مرتبط شود. در اين مقاله بهسبب چارچوب مفهومي، فقط يك اصطلاحكليدي، يعني «مسؤوليت» (Responsibility) تعريف شده است. گرچه اين مفهوم، دامنه هنجارها و ارزشهاياخلاقي را به طور كامل نميپوشاند، در عين حال يك باور كليدي در اخلاقيّات معاصر است و هر دو جنبه پيچيده تجربي و نظري را در بر ميگيرد (ر.ك:
Fischer1999 and 1987 , Joans ,1984 Clover 1970 , French 1984 Social Philosophy and policy 1999:
دقيقاً درباره آزادي انتخاب، فرض ميشود دامنه مسؤوليت، تابع دامنه آزادي است. به عبارت ديگر، هر اندازه دامنه آزادي فرد بيشتر باشد، دامنه مسؤوليت او بيشتر ميشود (به نمودار يك نگاه كنيد)؛ بنابراين، نشاندادن اصل اخلاقي سنتّي «خواستن توانستن است» (Ought implies Can)، اين است كه بتوانيم دامنه آزادي عوامل اقتصادي و محدوديتهايي را كه در اين دامنه دارند و براي تخصيص مسؤوليتها بسيار مهمّ است، تعيين كنيم (با توجّه به مطلب، صحيح نيست عوامل اقتصادي را براي آنچه خارج از دامنه آزاديشان قرار ميگيرد، مسؤول بدانيم).
اين باور عيني از دامنه آزادي به برداشت و درك آمار تياسن از (يك مجموعه از) آزاديهاي واقعي يا قابليتها (1999 Sen,) و تعريف توسعه انساني به گسترش دامنه انتخابهاي افراد نزديك است (10، 1999 UNDP).
براي اينكه موارد مسؤوليت را تا آنجا كه امكان دارد، به طور عيني و ملموس بشناسيم، سه سطح از نظر كيفيمتفاوت رفتاري پيشنهاد ميشود. هر يك از سطوح، دربردارنده عوامل با اهداف، منافع و انگيزههاي خاصّ خود است. [اين سطوح عبارتند از] سطح خُرد، سطح ميانه، سطح كلان. در سطح خُرد، تمركز روي افراد است؛ يعني آنها درجايگاه كارگر، كارفرما، همكار يا مدير، مصرفكننده، عرضهكننده يا سرمايهگذار، چه كاري انجامميدهند يا ميتوانند انجام دهند يا بايد انجام دهند تا بفهميم و يقين كنيم مسؤوليت اخلاقي خودشان را انجامدادهاند. گروههايي مركّب از تعدادي افراد بدون ساختار سازماني، داراي تصميمها و اعمال مشترك به اين سطح منتسب هستند. در سطوح مياني، تصميمها و اعمال سازمانهاي اقتصادي، بنگاههاي كسب و كار و نيز اتّحاديههاي تجاري، سازمانهاي مصرفكننده و انجمنهاي تخصّصي و غيره را داريم. در نهايت، سطح كلان شامل نظام اقتصادي با همين لحاظ و شكلدهي سراسري اوضاع اقتصادي كسب و كار، نظمدهي اقتصادي با مؤسّسات متعدّدش، سياستهاي اقتصادي، مالي، اجتماعي و غيره است.
در هر يك از سطوح فرض ميشود، عاملان متناسب با مسؤوليتهاي اخلاقي، كم و بيش داراي دامنه آزادي هستند و نيز فرض ميشود، آنها به وسيله شرايطي كه نميتوانند دستكم عجالتاً آنها را تغيير بدهند، محدود شدهاند. هيچ سطحي نميتواند جايگزين سطح ديگر شود بدين معنا كه اگر هم همه مسائل و مشكلات در يك سطح (مثلاًسطح كلان) به طور رضايت بخش حل شده باشد، بسياري از مشكلات در ديگر سطوح (بهطور مثال، سطحخُرد و سطح ميانه) همچنان باقي خواهد ماند؛ از اين رو، اين مفهوم سه سطحي كه به وسيله انديشهوران مختلف اخلاق كسب و كار اختيار شده است (بهطور نمونه، (1992 Goodpaster؛1193 Solomon)، با آن تمايز معمول سطوح خُرد و كلان در اقتصاد (ر.ك: اكثر متون اقتصادي) و جامعهشناسي (ر.ك:Coleman, 1990) از دو جنبه مغايرت دارد. فرد به تنهايي، صرفنظر از تصميمگير بودن در اقتصاد خرد وجامعهشناسي خرد، در جايگاه عامل اخلاقي مورد ملاحظه قرار ميگيرد. افزون بر اين، سازمان اقتصادي به رغمطبيعت ويژهاش همچون شخص عامل اخلاقي شمرده شده، مورد بررسي قرار ميگيرد. اين تأكيد روي سطوح مياني، نشاندهنده اهميّت بسيار بالاي سازمانها در جوامع مدرن است، و به وسيله علم جديد «اقتصاد سازمان» (Economics of Organization) كه تمايز اساسي بين بازارها و سازمان ترسيم ميكند، تأييد ميشود (ر.ك: Willam Son 1985 , 1990). همچنين به تمايزي كه بين مؤسّسات و سازمانها به وسيله رابرت بّلا پيشنهاد شده است، توجّه كنيد (Robert N. Bellah etal, 1992)؛ بهطور مثال، تأسيس يك شركت امريكايي در سطح كلان، ويژگيهاي اساسي همه شركتهاي خاصّ را دارا است (3ـ 18 و 1992 Bellah etal)؛ در حالي كهيك شركت امريكايي خاصّ با همان ويژگيها، يك سازمان در سطح مياني است كه افزون بر آن ويژگيها، تعريف، طبيعت و مديريت خاصّ خودش را دارا است.
نقطه مركزي اين مفهوم سه سطحي اين است كه تا آنجا كه به طور عيني ممكن است به پيوندهاي بين تصميمگيري، عمل و مسؤوليت پي ببرد و چارچوب مفهومي خاصّ براي نشاندادن اختلافات و مغايرتهاي اهداف، منافع و انگيزههايي كه در فواصل بين سطوح جاي گرفتهاند، تهيّه كند. پرسشهايي همچون «چه چيزي ميتواند انجام شود و چه چيزي بايد انجام شود»، در تمام سطوح پديدار ميشود. هنگامي كه كار تحت فشار انجام ميشود، عامل منفرد نه ميتواند مسؤوليتش را بر دوش ديگري بيندازد و نه مسؤوليت از يك سطح به سطح ديگر منتقل ميشود؛ براي مثال، هنگامي كه اخلاق شركتي در معرض خطر است، مشكل نبايد شخصي شود يا به سطح نظام جريان يابد. اگرتصميم واقعي بگيريم و جدّي وارد عمل شويم، در نخستين گام نميپرسيم ديگر اشخاص، كمپانيها يا نظام اقتصادي چگونه بايد عمل كند؛ بلكه پرسش بايد اين باشد كه من شخصي، كمپاني يا سيستمي كه به آن تعلّق دارم، چگونه ميتواند از مسؤوليتهاي اخلاقي آگاه شود و آن را بر عهده گيرد.
جدّيت در عمل همراه با احساس مسؤوليت در تمام سطوح بدون استثنا نيازمند جابهجايي «سطح اخلاقي»(Ethical Displacement) به صورت شيوه حلّ مشكل يا به عبارت ديگر، حلّ مشكل اخلاقي با جستوجوي راهحل در غير آن سطحي كه مشكل در آن ظاهر ميشود، است؛ بهطور مثال، براي جلوگيري از آزار جنسي، سياست بيپرده شركتي و فرهنگ شركتي تأييد شده (در سطح مياني) ممكن است ضرور باشد؛ زيرا تغييردر طرز برخورد، در سطح اشخاص (يعني سطح خُرد) كافي نيست. اگر چنين سازمانهايي در سطوح بالاتر وجود ندارد (با وجود آن كه بسياري از مشكلات بينالمللي از همين مورد است)، ضرورت دارد آنها را ايجاد كنيد.
تاكنون مفهوم سه سطحي درباره اقتصاد ملّي يا «قلمرو اقتصادي زندگي» به كار رفته است. با فرض اهميّت فزاينده مسائل و مشكلات بينالمللي، اين پرسش پديدار ميشود كه چگونه اين مفهوم بايد دگرگون شود. پاسخهايگوناگوني پيشنهاد شده است. يك پاسخ اين است كه با گسترش «سطح بينالمللي» به «سطح جهاني»گسترش يافته برسيم؛ به گونهاي كه همه مسائل در آن بگنجد. در ذيل، مفهوم سه سطحي گسترش يافتهاي پيشنهادشده است كه چارچوب مفهومي كافي براي انواع ارتباطات بينالملل در سطوح گوناگون عمل كردن در اقتصاد نمايان جهاني، تهيّه شود. اين چارچوب مفهومي به شناخت بهتر عوامل مسؤول و مسؤوليتهايشان در سطح بينالمللي كمك ميكند.
فهم مرزهاي مسائل ملّي و بينالملي در سه سطح، اهميّت بنيادين دارد. در سطح خُرد توجّه ويژه به روابط شخصي (درون گروهي) افراد فراسوي مرزهاي ملّي با مسؤوليتهاي متناسب آنها است. مثال اين سطح، گروههاي فراملّي مديران و كاركنان با خانوادههاي فراملّي در جايگاه عوامل اقتصادي است. در سطح مياني، كانون توجّه، روابط درون سازماني فراسوي مرزهاي ملّي با مسؤوليتهاي متناسب آنها است. شاهد اين سطح شركتهاي چند مليّتي، اتّحاديههاي تجاري بينالمللي يا سازمانهاي مصرفكننده بينالمللي است. سطح كلان شامل روابط درونسيستمي فراسوي مرزهاي ملّي با وظايف و مسؤوليتهاي متناسب آن است. مثال اين سطح شركتهايي باموافقتنامههاي دو طرفه، پيماننامههاي منطقهاي، يا مؤسّسات جهاني مانند سازمان تجارت جهاني (WTO) است.
مرزها به رغم اينكه به درجات گوناگون ميتوانند نفوذپذير باشند، به آساني پديد نميآيند يا نابود نميشوند. نفوذپذيري درجات مختلف دارد. حدّ افراطي آن انزواي كامل و نفوذناپذيري كامل است (مثال آن، كشوركمونيستي آلباني سابق كه به طور گستردهاي در برابر همسايگانش وجود داشت). طرف ديگر حدّ افراطي، بر چيدن كامل همه مرزها است كه بهوسيله هوداران پروپاقرص جهاني شدن، اجتنابناپذير اعلام شده است). در بين اين دو حدّ شكلهاي بسياري كه تصوير متفاوتتري از روابط بينالمللي ارائه ميدهند، وجود دارد. آنچه در يك منطق تحليلي فهميده ميشود، اين است كه مرزها در بردارنده همه ارتباطات فراملّي كه از پيش يا عملاً (و البتّه ناگزير) پديد آمده است و نيز شامل كشمكشهاي قريب الوقوع و فرصتهاي همكاري بين عوامل مختلف است. مرزها را ميتوان به چهار نوع دستهبندي كرد:
1. نوع «كشور بيگانه» (Foriegn Country)؛ 2. نوع «امپراتوري» (Empire)؛ 3. نوع«مشتركالمنافع» (Interconnection)؛ 4. نوع «جهاني شدن» (Globalization). هنگام به كار بردن همه سطوح، توضيحات ذيل به طور عمده به سطح كلان اشاره ميكند.
نوع «كشور بيگانه» ميتواند مانند رابطه يك كشور كوچك يا يك كمپاني كوچك يا يك كشور خارجي باشد؛ مانند رابطه كشور سوئيس يا شركت سوزندوزي اشلاپر (Schlapfer Embroideries) با كشور نيجريه. روابط بينالمللي به طور چشمگيري با روابط داخلي تفاوت دارد و هيچ آثار قابل ارتباطي با آن ندارد. اين ارتباطات فقط به چارچوبهاي ملّي اضافه ميشوند و نسبتاً به آساني ميتوانند از آن جدا شوند و در هر كشوري متفاوت است. خارجي بايد خود را با كشور ميزبان تطبيق دهد، مرزهاي ملّي نسبتاً نفوذناپذير هستند.
نوع «امپراتوري» مانند رابطه بريتانياي كبير و هند در خلال دوران استعمارگري بريتانيا (به اصطلاح بريتانيا «دوست» و امروزه اصطلاح «امريكا دوست» بيشتر به كار ميرود)، و نيز مانند شركت تعاوني محصولاتكشاورزي (United Fruit Company) در امريكاي مركزي است. در اين نوع مرزبندي، روابط بينالمللي به صورت گسترش خالص و بدون تعديل فراملّي روابط داخلي است.
از ديد كشور ميزبان، اين گونه رابطه نامتقارن قدرت، اغلب سوء تفاهم، سركوفتگي و انفجار را به دنبال دارد. واكنشها و پيامدها در كشور مبدأ ناچيز و كماهميّت است؛ زيرا مرزهاي ملّي كشور مبدأ در مقايسه با كشور ميزبان نفوذناپذيرتر است.
نوع «مشتركالمنافع» ميتواند به وسيله فرض كنيد، رابطه ايتاليا با اتّحاديه اروپا روشن شود. روابط بينالملليبه طور قابل ملاحظهاي با روابط داخلي بين اين كشورها تفاوت دارد و خود به خود با روابط داخلي پيوند ميخورد. آنچه وراي مرزهاي ملّي است، به طور اجتنابناپذيري در كوتاه مدّت و در بلند مدّت بر روابط داخلي اثرميگذارد و بالعكس. اتّكاي متقابل اين گونه كشورها، باور منافع ملّي را بين خودشان كمرنگ ميكند؛ امّا منافع ديگر ملّتها و اتّحاديههاي چند مليّتي ناديده گرفته ميشود؛ هر چند مرزهاي ملّي از برخي جهات همچنان مهم و نفوذناپذير هستند.
نوع «جهاني شدن» كه با گرم شدن جهاني هوا مثال زده ميشود، معنايش اين است كه روابط بينالملل به مقدار فراواني چيره ميشود؛ به گونهاي كه مرزهاي ملّي بيربط ميشود. شهروندان چند مليّتي در حال جهاني شدن واقعاً جهاني هستند ونظامهاي ملّي دور ريخته ميشود. اين نوع روابط بينالملل كما بيش همه زمين را فرا ميگيرد؛ گرچه بهطور واقعي تاكنون فقط بخشي از آن را (به طور عمده نيمكره شمالي) شامل شده است.
اين تقسيمبندي پيشنهاد شده كه نيازمند قدري گسترش بيشتر است (ر.ك:2000 Enderle) ميتوانددر نمودار 2 نشان داده شود. ترسيم انواع تركيبهاي ممكن چند گانه با تضادها و اشتراكات مادّي و غيرمادّي آساناست. مفهوم گسترش يافته سه سطحي اخلاق كسب و كار، چارچوبهاي لازم را براي استقرار معاشرتهاي چندگانهاي كه عوامل اقتصادي در سطح جهاني در شروع قرن 21 ممكن است داشته باشد، تأمين ميكند (b , 1999 Sen).
ارتباط بين اخلاق و كسب و كار: يك رويكرد دو جانبه
اخلاق كسب و كار به صورت اخلاق كاربردي بايد به شكل اخلاق و زمينه كاربردي آن نشان داده شود. از ديدگاه رويكرد عملگرا كه «هر مقدار ميشود [بايد] به واقعيت و عينيّت نزديك شد» را هدف قرار دادهاست، بايد اهميّت برابر به فهميدن كسب و كار و اقتصاد از يك طرف و اخلاق دستوري مستدل و سازگار از طرف ديگر داد. ابعاد دستوري و شناختي موضوع بايد از هم تفكيك شود؛ امّا نه اينكه به صورت دو حقيقت جداگانه تبديلشود و گرنه [هدايت اقتصاد به وسيله] اخلاق كسب و كار «از درون» امري غيرممكن خواهد شد يا ارتباط به صورت صوري و ظاهري باقي خواهد ماند يا خطوط جداكننده درهم بر هم خواهد شد. اين امرياست كه گزارههاي دستوري و حقيقي را بيمعنا ميسازد.
به نظر ميرسد، در تجربه كاري، دو بُعد پيشين به طور عموم پذيرفته شده باشد كه البتّه مستلزم هر وضعيت اخلاقيخاصّي نيست؛ براي مثال، هنگامي كه مسؤولي، با مشكل ناپاكي و آلودگي محيط كار مواجه ميشود، بايد ماهيت، علل و درمانهاي ممكن اين آسيب محيطي را همراه با برآورد هزينهها، ابزارهاي قانوني و چيزهاي مورد نياز ديگر بشناسد. افزون بر آن، او نيازمند استانداردهاي دستوري است و به طور اجتنابناپذيري آن را به كار ميبرد. استانداردهاي دستوري مانند اينكه تصميم بگيرد اصل تداوم كار (يا عدم تداوم كار) را دنبال كند و تصميم بگيرد قواعد محيطي را رعايت بكند (يا رعايت نكند). فقط صدا به رهنمودهاي اخلاقي بلند كردن كافي نيست. به همين مقدار بايد نوع سازوكار فساد را بشناسد تا بتواند با انتخاب راهبرد مؤثّر به مبارزه با اين فساد و مهار آن بپردازد.
به نظر ميرسد در مراكز علمي وضعيت تفاوت داشته باشد. هر چند در اين مراكز همه چيز به طور گسترده با نگاهتحليلي - توصيفي موشكافي ميشود، ولي تاكنون پرسشهاي اخلاقي دستوري توجّه كمتري را به خودش جلب كردهاست. اين پرسشها به ارزشها و هنجارهايي كه بايد تصميمها و رفتارها را (در كسب و كار) هدايت بكند و راههايي براي موجّه نشان دادن آنها با علل خوب بيابد، بستگي دارد. «اخلاق دستوري»، تعهّد فلسفي است (ر.ك Kagam 1998) و در متن جوامع تكثّرگرا و نسبيگراي اخلاقي رايج، با مسائل بغرنج و اضطراري بزرگي روبهرو است. اين اخلاق بالاتر از انديشههاي ابزاري دستوري است كه عموماً به وسيله آموزشهاي دانشگاهي در رشتههاي اقتصادي به كار ميرود. انديشههاي ابزاري دستوري مانند بهبود بخشي كارايي و راهبرد مؤثّر براي بهدست آوردن هنجارها و ارزشهاي ثابت براي مثلاً حدّاكثر كردن سود، يا در اقتصاد دستوري، انديشه حدّاكثرسازي تابع رفاه اجتماعي در خلال چارچوب مطلوبيت ثابت، است.
هنگامي كه به بُعد شناختي و بُعد دستوري اهميّت برابر داده ميشود، «رويكرد دو جانبه» ميكوشد آنها را در يك مسير متعادل همبسته كند. انجام اين كار به ضرورت در فهم و درك بهتر ما از كسب و كار و اخلاق تأثير ميگذارد. از يك طرف سازماندهي رشته اخلاق كسب و كار كه در بالا ترسيم شده، پرسشهاي متعدّد و پيچيدهاي را براي اخلاق مطرح ميسازد. پرسشهايي مانند وضعيت اخلاقي سازمانها و نظامها، رابطه اخلاقي شخصي، سازماني و سيستمي، مشروعيت نظريههاي اخلاقي خاص در بستر جهاني و پايه و اساس اخلاق جهاني، مشتي از خروار است. از طرف ديگر، اخلاق، انگارههاي رشتههاي اقتصادي و تجاري را به چالش ميكشد. اگر نظريه مديريت، بازار، حسابداري، اقتصاد و ماليه «ارزش - آزاد» باشند، يكپارچگي بين رشتهها از هم ميگسلد و اخلاق در بهترينحالت فقط يك نقش براي بازي كردن از بيرون دارد. به هر حال، اگر انگارههاي آنها بُعد دستوري اخلاق را بپذيرد ميتوان بين رشتهها همبستگي ايجاد كرد؛ البتّه معنايش اين نيست كه آنها به «رشتههاي اخلاق» تبديل شوند؛ بلكه موضوعات لازم براي اخلاق را فراهم ميكنند.
تمايز «رويكرد مهندسي» (Engineerihg Approach) و «رويكرد ارتباط اخلاقي» (ApproachEthics - Related) كه به وسيله آمارتياسن، برنده جايزه نوبل 1998 رشته اقتصاد، پيشنهاد شده است، اثبات ميكند كه اينتمايز براي رويكرد دو جانبهاي مفيد و سودمند است (Sen, 1987). همانگونه كه اين اصطلاح اشاره دارد، «رويكرد مهندسي» در درجه اوّل روي مسائل تداركاتي تمركز دارد؛ مانند اينكه شخص چه ابزارهايي را بايد انتخاب كند تا كارايي لازم را تا هر مقدار كه ممكن است، تحت فروض بسيار ساده رفتاري و اهداف داده شده بيروني به دست آورد. در مقابل، رويكرد «ارتباط اخلاقي» شامل يك درك گستردهتر از اقتصاد و ديگر رشتههاي تجاري ميشود. اين رويكرد و مسائل انگيزههاي انساني و داوريهاي اجتماعي را نيز شامل ميشود؛ به طوري كه نميتواند از مسائل اخلاقي عدالت و احسان جدا شود؛ مانند اينكه شخص چگونه بايد زندگي كند و جامعه عادل چه جامعهاي است. اگر رشتههاي اقتصادي و تجاري حاوي اين مسائل باشد، رويكرد دوجانبهاي كه ابعاد شناختي و دستوري را با هم همبسته ميكند، ممكن ميشود.
كار آمارتياسن نشاندهنده رويكردي است كه ميتواند به طور مستمر گسترش يابد (ر.ك:b 1999 Development as Freedom,). دانش و تسلّط علمي او در دو زمينه اخلاق و اقتصاد، بهطور كامل نمايان است. افزون بر اين، وي در پي كشف روابط بين اخلاق و اقتصاد در حالتهاي بسيار پيشرفته و نيز ساختن پلهاي ارتباطي كه ديدگاههاي متفاوت دو طرف را به طور متقابل حتّي با معناتر ميسازد، به جستوجو ميپردازد. انديشهور برجسته و پيشگام در اخلاق اقتصادي و كسب و كار، در كشورهاي آلماني زبان، نامش آرتور ريچ (Arthur Rich) است. او دو جلد كتاب خود در اخلاق كسب و كار را بر اصل ارشادي ذيل استوار كرده است:
«آنچه از نظر اقتصادي عاقلانه نيست، به واقع نميتواند از نظر انساني عادلانه باشد، و آنچه با عدالت انساني سرستيز دارد، واقعاً نميتواند از نظر اقتصادي عاقلانه باشد» (Rich, 1984, 18)
3. پيريزي [رشته علمي] اخلاق كسب و كار
ارائه رشته اخلاق كسب و كار، بر اساس واپسين پيشرفتهاي علمي آن در جهان امروز، با چالشهايش، نوآوريهايش، فضاي باز پرسشي و دستاوردهايش، مسؤوليت نسبتاً سختي است. در مقايسه با موقعيت سال1990 ميلادي، امروزه گروه بزرگ نشريات از هر نوع، از كارهاي علمي گرفته تا اطّلاعيههاي شركتي در صحنه حضور يافتهاند. با اين حال، به طور كامل نميتوان آن را بررسي كرد. يك مانع عمده در اين راه دستيابي محدود به نشرياتغير انگليسي زبان است؛ امّا با وجود اين ، امروزه پژوهشهاي متعدّد، دائرةالمعارفها و مانند آن در دسترس هستند و با مفهوم سه سطحي بحث شده پيشين ممكن است بتوان به سازماندهي اين رشته كمك كرد.
گستردهترين بررسي در پهنه جغرافيايي، در شماره ويژه مجلّه اخلاق كسب و كار، مشتمل برگزارشهاي مربوط به اخلاق كسب و كار 13 كشور و منطقه، با فهرستهاي عريض و طويلي از آثار ادبي، صورت گرفته است.
همانگونه كه گزارشها به روشني نشان ميدهند، اخلاق كسب و كار، ميدان زنده و پويا است و به شدّت به عوامل اقتصادي، بلكه همچنين به دگرگونيهاي سياسي و رشد آگاهي از جنگ ارزشها و تقاضاي محيطي و اخلاقي وابسته است. بهسبب خصوصيت پديدار شده، به دست آوردن جنبههاي ماندگار اخلاق كسب و كار و پيشبيني رويدادهاي شبيه به هم آن، از اجراي آن بسيار مشكلتر است. هر منطقه و كشوري تاريخ «اخلاق كسب و كار»خودش را دارد. برخي مانند امريكا و كانادا سابقه بيشتري [در اين رشته علمي] دارند.
(اگر بتوان 25 سال را سابقه ناميد)، برخي ديگر مانند چين و افريقاي جنوبي جديدالورود هستند؛ البتّه اينچنين نگرشي معنايش درك خاصّي از اخلاق اقتصادي است و به اين معنا نيست كه مسائل اخلاقي در كسب و كار و اقتصاد در مناطق خاصّي وجود نداشته يا پيشتر به آن پرداخته نشده است.
از يافتههاي غني اين گزارشها فقط ميتوان به تعداد اندكي از جنبههاي چشمگير آن در اين مقاله اشاره كرد. نخستين ويژگيهاي كه از اين مقايسه بينالمللي به چشم ميآيد «وابستگي معناشناسي» است كه به سختي ميتوان برآوردكاملي از آن داشت؛ زيرا مسائل و موضوعات اخلاقي كسب و كار فقط «مسائل عقلاني» نيستند؛ بلكه به طور عميق در احساسات، عواطف و فرهنگها ريشه دارند و همچنين راههاي گفتوگو درباره اخلاق و معناي اصطلاحات اخلاق كسب و كار به شدّت از عوامل فرهنگي و عاطفي متأثّر هستند؛ بهطور مثال، نمونه ژاپن، نشان ميدهد مفهوم Keizai(اقتصاد) و keiei (تجارت) از ارزش آزاد نيستند؛ بلكه دربردارنده بخشي از اخلاق دستوري هستند كه ميگويد: رهبري جهان با هماهنگي (kei) و تلاش بيوقفه براي به دست آوردن آن (ei)؛ بنابراين، اخلاق كسب و كار، معاني گستردهاي مييابد و شامل بسياري از عوامل اخلاقي در سطوح گوناگون فعّاليتهاياقتصادي ميشود. در يك معناي محدودتر كه به وسيله بسياري از انديشهوران اخلاق كسب و كار در ژاپن ترجيح داده شده است، اين اصطلاح به «اخلاق شركتي»
(Corporat Ethics) مربوط ميشود.
دومين ويژگي به دست آمده از مقايسه بينالمللي، به تنوّع فوقالعاده محيطهاي كسب و كار اشاره دارد. اينمحيطها عميقاً به وسيله وضعيت اجتماعي و تاريخي كشورها و مناطق و در بيشتر موارد با دگرگونيهاي شگرف جديد، شكل گرفته است. انتقال از رژيمهاي كمونيستي به رژيمهاي دمكراتيك و اقتصادهاي بازاري در اروپاي مركزي وشرقي و روسيه، اصطلاحات اقتصادي 20 سال اخير چين، بر چيده شدن رژيمهاي نژادپرستي و بناي دمكراسي بدون تبعيض، پيشرفتهايي هستند كه اگرچه نميتواند كمك بكند، امّا دخالتهاي گستردهاي براي نقش ويژه اخلاقكسب و كار در محيطهاي كار دارد. روشن است كه با ناديده انگاشتن اين دگرگونيهاي سيستمي ميان كشورها ومناطق (در سطح كلان) چالشهاي اخلاق كسب و كار براي شركتها (در سطح مياني) قابل درك نيست.
از بين تعداد فراواني از مسائل خاصّ اخلاق كسب و كار كه در آن گزارشها يادآوري شده است، ارتشا، (Corraption) فساد اداري، لياقت رهبري (Leader ship) و مسؤوليت شركتي (Corporate ResponsibiLity)، توجّه ويژهاي را به خود جلب كرده است به نظر ميرسد جهاني شدن اقتصاد با جهاني شدن ارتشا و فساد اداري همراه است و از بين بردن و نابود كردن اين فساد، مهمترين چالش براي بسياري از كشورها شمرده شده؛ زيرا ارتشا بر روابط كاري (سطح مياني) تصميمگيرندگان فردي (سطح خُرد) و همه اقتصاد (در سطحكلان) همانند هم تأثير ميگذارد.
گزارشهاي كلان بر نياز به نسل جديد رهبران اقتصادي تأكيد دارند. اين رهبران به صورت ابزار سرنوشتساز اجراي «همبستگي سازماني» كه شامل برنامه مديريت پوياي خودگردان كه در آن ارزشها و آرمانهاي كمپاني نقش محوري را بازي ميكند، مورد توجّه قرار ميگيرند. رهبران اقتصادي بايد بر اين ديدگاه ايستادگي كنند و آن را به كار بندند. به منظور مقابله با چالشهاي سيستمي مربوط به همه ملّتها، بر اهميّت اخلاق فردي، ويژگي شخصي و صداقت تأكيد شده است؛ به ويژه به وسيله گزارشگراني كه از كشورهاي مهاتما گاندي و نلسون ماندلا آمدند.
اين گزارشها، بياغراق دامنه گستردهاي از مسائل مربوط به اخلاق شركتي را در سطح ملّي به همان اندازه سطحبينالمللي به بحث گذاشتهاند. درباره مديريت و اجرا، فرهنگ و ساختار سازمانهاي تجاري (در سطحمياني)، مسائل، آشكارا با مسائل در سطوح افراد و سيستم تفاوت دارد. و ممكن است اين مسائل را تحت عنوان «مسؤوليت شركتي» بياوريم. يكي از شايعترين موضوعات در اخلاق كسب و كار و ادبيات اجتماعي و كاري امريكاي شمالي، به وظايف و تعهّدات اخلاقي بانك نگه دار (Stakeholder) و نظريه بانك نگهدار [يا مادر حساب] بر ميگردد (به قسمت 4 نگاه كنيد). اين نظريه با اقبال گسترده بينالمللي روبهرو شده است. صدور انديشهاي ديگر در همين زمان از انگلستان به وسيله كادباري (Cadbury) گزارش ميشود. اين انديشه به حدود و چگونگي حكومت شركتي بر ميگردد. اين فكر در استراليا و افريقاي جنوبي به صورتهاي گوناگون تأثيرگذاشته است و سرانجام به صورت نتيجه از جامعه مدني در حال رشد، فراخوان براي روشهاي تأثيرگذار بر كمپانيها در جهت واداشتن آنها به پاسخگويي در سطح ملّي و بينالمللي، به طور قابل ملاحظهاي شدّت گرفته است. افزون بر اين، بررسي فراگير جهاني، عرصه عنواني و موضوعي اخلاق كسب و كار بينالملل در نخستين و دومين كنگره جهاني تجارت، اقتصاد و اخلاق (1996) در توكيو و (2000) در سائوپولو مشخّص شده و به بحث گذاشته شد (به ترتيب ر.ك: Enderle, 1999 وب سايت ISBEE به آدرسWWW.nd.edu/ isbee).
در آنجا همچنين نظريات مبسوط بسياري به منصّه ظهور رسيد. مجلّه اخلاق بازرگاني (Review European Business Ethics -A) تعدادي از گزارشهاي اروپايي را منتشر كرده است. اين مجلّه در سال 1999 شماره كاملي به اسپانيا اختصاص داد. فصلنامه اخلاق كسب و كار (Ethics Business Quarterly) دهمين سالگرد تأسيس خودش را با مجموعهاي از 30 مقاله كه به طور عمده از امريكا ارسال شده بود، جشن گرفت (ژانويه، 2000). پي.اچ، ورهان(P. H. Werhane) و آ،اي،سينگر (A . E . Simger) ) 1999) دو مقاله از آسيا و نيوزيلند تقديم كردند. جورجز اندرل اخلاق كسب و كار در امريكاي شمالي و قارّه اروپا (1996) را با هم مقايسه، و اخلاق شركتي و كاري را در امريكاي (1998) بررسي كرد. بي، بارخويسن (B.Barkhaysen) وگ، جي، روسو(G.J.Rossouw) اخلاق كسب و كار را بهصورت رشته دانشگاهي در افريقا (2000) گزارش كردند وگرايشهاي اخلاق كسب و كار در امريكاي لاتين در كنگره ISBEE در سائوپولو ارائه شده بود. در حالي كه بررسيها، زمينهيابيها و نظريات مبسوط فقط ميتوانند يك زمينه و جنبه را بشناسانند. كار دانشنامهاي گاهي با صدها نويسنده ميتواند عميقتر به اين كار بپردازد و مفاهيم جامعتر و مبسوطتري را در اين زمينه منعكس كند. درباره اخلاق كسب و كار، در دهه 1990 ميلادي كارهاي عمده متمايز و ممتازي صورت گرفته است. در امريكا فرهنگ دانشنامه(Encyclopedic Dictionary of Business Ethics) را در 701 صفحه در سال 1997 پي، اچ، ورهان و آر،اي، فريمن (R.E. Freemam) نگاشت.
(A Companion to Busimess Ethics) را در 464 صفحه در سال 1999 آر، اي، فردريك R. E. Frederick)) تنظيم كرد. (Encyclopedia of Ethics) را ال.سي و سي.بي.بيكر (BeckerL. C. and C. B.) در 1462 صفحه تدوين كرد. در كشورهاي آلماني زبان دانشنامه اخلاق كسب و كار (WirtschafsethikL exikom) در 691 صفحه در سال 1993 (به زبان پرتغالي 1997 و به زبان چيني در دست انتشار) به وسيله جي، اندرل؛ كي، هومن؛ ام، هوني كر؛ دبليو، كربر و اچ، استينمن (H.G. Enderle, K. Haman, M. Honeker, W. Kerber and Steinmamn) به چاپ رسيد و چهار جلد كتاب جيبي اخلاق كسب و كار (SethikHandbuch der Wirtschaft) را در 2884 صفحه در سال 1999 دبليو، كارف (W. Korff) و مؤلّفان همكارش منتشر ساختند. گرچه محدوده اين مقاله اجازه نميدهد مقايسه عميقتري بين رويكردهاي امريكايي و آلماني كه در اين بررسيشركت كردهاند، داشته باشيم، ملاحظه چند نكته مفيد است (ر.ك: Enderle 1996).
چهار تفاوت بين رويكرد امريكايي (و كانادا) و آلماني (و با مقداري گسترش قارّه اروپا) برجسته است (براي تفاوتهاي بيشتر به نمودار 3 مراجعه كنيد).
1. اخلاق كسب و كار در امريكا بيشتر با مسائل در سطح خُرد و افراد سر وكار دارد؛ در حالي كه تأكيد اصلي دركشورهاي آلماني زبان (و قارّه اروپا) در سطح كلان و سيستمي است. افزون بر آن، امريكاي شمالي تعدادي از مسائل پايهاي و در حال رشد مياني را در سطح سازماني مورد ملاحظه قرار ميدهد كه البتّه كمتر از مسائل خرد است، و به ندرت مسائل كلان مورد بحث قرار ميگيرد. در مقايسه، آلمانيها فقط در آغاز راه ورود به مباحث سطح مياني در سطح سازمان هستند. 2. رويكرد امريكايي روي (استفاده از دامنه آزادي) و همچنين روي مسؤوليتهاي متناسب تصميمگيري و رفتار با گرايش به ناديده گرفتن محدوديتهاي آنها تأكيد دارد. در طرف ديگر، رويكرد آلماني به اهميّت اوضاع كسب و كار كه بايد تحت مسؤوليت اخلاقي شكلگيرد، تأكيد دارد و تمايلي به استفاده كامل از دامنه موجود آزادي ندارد. 3. رويكرد امريكايي دست كم با توجّه به سطوحخرد و ميانه بسيار عملگراتر است. در حالي كه قارّه اروپا با تفاوت درجاتشان ابتدا تمايل دارند روي مسائل نظري، پيش از ملاحظه چالشهاي عملي تأكيد داشته باشند. 4. درباره انگاره (مفهوم) اخلاق كسب و كار، شماري از نظريات شكل گرفته است. در هيچيك از دو طرف اقيانوس اطلس، رشته اخلاق كسب و كار معتبري وجود ندارد. درحالي كه از مراكز دانشگاهي كشورهاي آلماني زبان (واسكاندنياوي) انتظار ميرود توجّه و علاقهمندي بيشتري درباره بُعد شناختي و معرفتي اخلاق كسب و كار داشته باشند كه نتيجهاش مشاركت داشتن در متون علمي رشتههاياخلاق كسب و كار است، مراكز دانشگاهي امريكاي شمالي بايد با مسائل دستوري به دنبال راههاي مشخّصتر، بازتر و مستقيمتر از آن زمينهاي كه آلمانيها به آن رغبت نشان نميدهند، باشند.
4. رويكردهاي نظري اخلاق كسبوكار
با بهرهگيري از چارچوب مفهومي ارائه شده ميتوان گفتوگو از رويكردهاي گوناگون در جهت مفهوم سهسطحي گسترده و ابعادشناختي و دستوري رويكرد دوجانبهاي، سازماندهي كرد.
موضوعات بنيادي: ارتباط ثمربخش ميانرشتهاي
برخلاف باور شايع در كشورهاي اروپايي، موضوعات بنيادي اخلاق كسبوكار، هرچند در شكلهاي متفاوت و دور از تعريف دقيق، بهطور گستردهاي در كشورهاي انگليسي زبان بحث شده است. شاهد اين مطلب مقالات فراوانياست كه در مجلّه «بررسيهاي اقتصاد و فلسفه» (The Review Economics and Philosophy) آمده، و بخش اعظم كار آمارتياسن در همين زمينه است و بررسي گسترده و كامل، «اخلاق را جدّي بگيريد: اقتصاد و فلسفه اخلاقي معاصر» در مجلّه «ادبيات اقتصاد» (Journal of Economic Literature) به قلم هوسمن (etal Hausman 1993) و پيشدرآمدهاي اصولي مانند «تحليلهاي اقتصادي و فلسفه اخلاق» (1933 Hausmanetal) است. در انديشه «نگرش اخلاق مدار» آمارتياسن، دو حوزه با عناوين عام قابل تمييز است: نخستين آن (انگيزههاي انساني) به عقلانيت و اخلاقيات مانند عقلانيت و نظر به مطلوبيت، عقلانيت در اخلاقيات، معيارها واقتصاد اثباتي و دستوري مربوط است. عرصه دومين عنوان (يعني، داوريها درباره قراردادهاي اجتماعي) ارزيابي اقتصاد، مؤسّسات اجتماعي و سياستها را مورد ملاحظه قرار ميدهد و پيامدهاي ذيل حاصل آن است:
مباني اطّلاعاتي ارزيابي، رفاه، كارايي، اصالت سود، عاقبتگرايي، آزادي، مساوات و عدالت. عرصه عنواني سومي هم (منسوب به رويكرد مهندسي) داريم؛ اين عرصه با عناويني همچون «رياضيات اخلاقي» (Moral Mathematics) بهويژه همراه با نظريه انتخاب اجتماعي و نظريه بازيها سر وكار دارد.
در كشورهاي آلماني زبان، گفتوگو درباره موضوعات بنيادي، تاريخ طولاني دارد و به مكتب تاريخي انديشهها در انجمن اقتصادي آلمان و تلاشهاي نظري اوايل قرن بيستم برميگردد. در اواسط دهه 80 ، اين انجمن تخصّصي،بخش اقتصاد و اخلاق تأسيس كرد. اين انجمن تاكنون يك سري كتاب به طور عمده با مقالاتي درباره مشكلات اساسي منتشر كرده است. افزون بر آن، دانشنامه (1991 Handbuch der wirtschaftsethik,) نخستين مجلّه خودش را كه883 صفحه است بهطور كامل به تعيين و تعريف رابطه بين كسب و كار، اقتصاد و اخلاق اختصاص داده است.
اين دانشنامه، دامنه گستردهاي از عناوين را با جزئيات كامل، از موضوع اخلاق تجارت نو (مانند كار، دارايي و فناوري) گرفته تا دخالتهاي سياسي ـ ساختاري اقتصادهاي نو پوشش داده است، و رويكردهاي گوناگون كارشناسان اخلاق كسبوكار معاصر كشورهاي آلماني زبان را ارائه ميكند.
بهرغم دامنه گسترده رويكردها در همه گروههاي علمي، وضعيت فراگير ممكن است تا اندازهاي به صورت ذيلخلاصه شود: «در 20 سال اخير اقتصاددانان و فيلسوفان اخلاق گفتوشنودهايي را كه در دوران شكوفايي متدولوژي اثباتگرا در همه رشتهها متوقّف شده بود، احيا كردند. گرچه شكافهاي قابل توجّه بين روشها و عادات انديشهاي فيلسوفان اخلاق و اقتصاددانها همچنان باقي است...، اميدواريم اين مقاله همچنين نشان بدهد كه فضاي قابل ملاحظهاي براي گفتوشنود و ارتباط ثمربخش ميان رشتهاي وجود دارد (, 1993, 723 Hausman etal).
ويژگيهاي نظام اقتصادي
در سطح كلان، توجّه و تمركز روي نظام اقتصادي (يا نظم اقتصادي) است. چند ويژگي كليدي آن در اينجا ارائه ميشود. اين ويژگيها نهتنها در اقتصادهاي بسته (بدون روابط بينالمللي) كاربرد دارند، بلكه در اقتصادهايباز با انواع گوناگون روابط دروني و بيروني نيز بهكار ميروند. براساس ديدگاه رايج، در نظريه نو نظامهاي اقتصادي(1990 Kromphardt,)، متمايز كردن يك نظام اقتصادي با ملاك واحد گمراهكننده است (مانند«سرمايه» بهصورت رژيم دارايي يا «بازار» به صورت رژيم تخصيص). تقريباً سه گروه ملاك ضرورت دارد: 1.مالكيت و تصميمگيري: چه كسي در فرايند تصميمگيري اقتصادي شركت ميكند؟ چه كسي برنامهريزي و كنترلتوليد، توزيع و مصرف را انجام ميدهد؟ (مثلاً، تمركز فراوان روي قدرت اقتصادي يا اقتصاد مشاركتي گسترده)؛ 2. اطّلاعات و هماهنگي: با ياري گرفتن از چه نظام اطلاعرساني تصميمگيريهاي افراد هماهنگ ميشود؟ (مثلاً با بازارهاي تمركز زدايي شده يا با برنامهريزي متمركز). 3. انگيزش: چه اهدافي تصميمگيرندگان گوناگون را بر ميانگيزند؟ (مثلاً، نفع شخصي، كالاي عمومي، صداقت و وفاداري)؟ براي اجراي تصميمهاي اقتصادي كدام راه انتخاب ميشود و چه نوع رفتاري مورد انتظار است؟ فقط اگر همه اين سه ملاك در يك وضعيت متعادل به كار روند، يك نظام اقتصادي را (بفرماييد از نوع «كشور بيگانه» باشد يا از نوع «جهاني شدن») ميتوان به اندازه كافي شناخت و به طور اخلاقي ارزيابي كرد.
مطالعه تاريخ اقتصادي، ماهيت نظام اقتصادي را به مقدار فراواني روشن ميكند؛ همانگونه كه دي، نورث D.North, 1972, 468) ) دو بُعد ساختار اقتصادي را از نگاه تاريخي به شرح ذيل ترسيم ميكند: «مسائلعمده و اصلي تاريخ اقتصادي به دو گروه نسبتاً بزرگ تقسيم ميشود... 1. رشد فراگير اقتصاد در طول زمان و عواملتعيينكننده آن رشد (يا نزول) و 2. توزيع درآمد با آن اقتصاد در دوره رشد و رونق يا در دوره ركود».
هر دو بُعد توليدي و توزيعي مهم بوده و دقيقاً به هم مرتبط هستند. اين امر در سطح كلان درست، و با اصلاحات مناسب در سطوح مياني و خُرد هم صحيح است. كشورهايي كه به «معجزه آسياي شرقي» دستيافتند.
(بانك جهاني، 1993) توجّه بسياري به تأثير متقابل جنبههاي توزيعي و توليدي داشتند و بسياري از مشكلات توسعه اقتصادي امريكاي لاتين و حوزه كارائيب ميتواند بهوسيله ناديده انگاشتن و كمتوجّهي كردن به بُعد توزيعييعني ناديده گرفتن فقر و نابرابري به صورت موانع توسعه توضيح داده شود (ECLA, 1999) اقتصادهاي آسيايشرقي نهتنها نظام توليدي مناسب دارند، بلكه نظام توزيعي آنها بخش جداييناپذير و همچنين موضوع انكارناپذير در امور اقتصادي جهاني و منطقهاي شده است (براي نمونه، ر.ك: مباحث داغ مسائل توزيعي در سطح WTO, EU, NAFTA).
افزون بر آن، تفكيك روشن تكتك اجزاي نظام اقتصادي ميتواند مانع از نگاه مردود برابرپنداري اقتصاد با بازارها و كالاهاي خصوصي شود. نظريه اقتصاد عمومي با طرح كالاهاي عمومي، ماليات، حفاظت از درآمد، بيمه اجتماعي و ديگر موضوعات (بهعنوان مثال، ر.ك: 1987.Auerbach. etal )، بسيار فراتر از بازارها و كالاي خصوصي ميرود؛ همچنانكه در سطح بينالمللي هم كالاهاي عمومي و ديگر مسائل در حال تبديل شدن به يك مسألهحياتي هستند (بهعنوان مثال، ر.ك: , 2000 Kaul etal, 1999 and Enderle)؛ بنابراين، اخلاق كسب و كار اگر به «اخلاق بازاري» محدود شود، بخش اساسي اقتصاد را از دست خواهد داد.
ديدگاه نهايي به نقش نظام اقتصادي (سطح كلان) و ارتباط آن با ديگر عوامل اقتصادي در سازمان (سطحمياني) و سطوح فردي (سطح خُرد) برميگردد. اگر فرض شود تمام عوامل و فعّاليتها بهطور كامل در قلمرو اقتصاد بهوسيله نظام اقتصادي تعيين ميشود (آنگونه كه در الگوي مكانيكي و رويكرد نيكلاس لاومن ( (Niklas Luhmanآمده است، 1988) ديگر نيازي نيست به سطح مياني و خُرد توجّه شود. بههر حال، اگر در اينجا فرض شود دامنه گسترش يافته بيشتر يا كمتري از آزادي در همه سطوح وجود دارد، عوامل داراي خودمختاري نسبي و بهطور مشابه مسؤوليت در خور هستند؛ البتّه اين معنا اهميّت سطح كلان را كم نميكند زيرا اين سطح جايي استكه در آن مؤسّسات عمده (عنواني متمايز از سازمانها) و مقرّرات بازي اقتصادي تعيين و تثبيت ميشود. چيزي كه ناگفته مانده، اين است كه به همراه بينالمللي شدن كسب و كار، مسائل سيستمي انواع «امپراتوري»، «مشتركالمنافع» و «جهاني شدن» با اهمّيتتر ميشوند و بايد با توسعههاي بينالمللي همانند، در سطوح مياني و خرد هم جهت شوند.
رويكردهاي گوناگون اخلاق شركتي
[امروزه] سازمانهاي كسب و كار، ابزارهاي نيرومند دگرگونيهاي (بهتر يا بدتر) اقتصادي و اجتماعي شدهاند. اين سازمانها، ساختارها و فعّاليتهايشان را بهطور بينالمللي در اشكال متعدّد گسترش دادهاند؛ بنابراين، شگفتانگيز نيست كه اهميّت اخلاق در مؤسّسات تجاري و متناسب با رشد آن افزايش يافته است.
يك رويكرد مهّم كه كوشيده است اين چالشها را از ميان بردارد، رويكرد «بانك نگهدار» (Stadeholder) است. از زمان كار بنيادي ادوارد فريمن در سال 1984، اين رويكرد انعكاس فراواني در امريكاي شمالي و اطراف آن داشته است (Clarkon, 1998: Nasi, 1995 Donaldson etal 1995). گرچه اين رويكرد در ديد جهاني در مقايسه با نظريهاي باجزئيات كامل شرح داده شده و سامانمند شده ترجيح بيشتري يافته است، اين اجماع در جهان پيدا شده كه با يك رويكرد «بانك نگهدار» [يا مادر حساب] خوب ديگر، فراسوي مفهوم تنگ و محدود «اخلاق شركتي» كه فقط با سهامداران مؤسّسات تجاري هماهنگ شده است، برويم (ر.ك: 1970 Friedman براي مثال برجسته)؛ در نتيجه «بانك نگهدارها» [يا مادر حسابها] كه مانند هرگروه يا شخص ديگري كه ميتواند با دستيابي به هدف بنگاه، تأثيرگذار يا تأثيرپذير باشد، مصرفكنندگان، كارمندان، عرضهكنندگان، رقيبان، انجمنهاي محلّي، دولتها و غيره هستند. براي اينكه مؤسّسات تجاري در روابط با بانك نگهدارهاي متعدّد به هم مرتبط شوند، بايد روابط آنها نهتنها دربردارنده مسائل اقتصادي باشد، بلكه بايد حاوي مسؤوليت اخلاقي نيز باشد. معنايش اين است كه دستكم براي بسياري از طرفداران اين نظريه «رويكرد بانكنگهدار» [يا مادر حساب] ريشه در ارزشها دروني دارد و بايد با همين عنوان پذيرفته شود. بسياري از پرسشها همچنان بيپاسخ باقي ميماند. شركتها چه وظايف خاصّي در قبال «مادرحساب»هاي گوناگون دارند. اين وظايف چگونه تنظيم ميشود و چگونه بايد متوازن شود (ر.ك: 1998 Enderle etal).
افزون بر اين، افزايش روزافزون اهميّت مؤسّسات تجاري، سبب توسعه و كاربرد نظريههاي گوناگون شده است. اينها حاوي ديدگاه كانتي (1999 Bowie) مكتب سودمند گرايي (Snoeyenbos etal 1991 اخلاق فضيلتمدار (1997 (Solomon رويكرد قراردادهاي اجتماعي(1991 (Donaldson etal، اخلاق گفتمان (1997 و 1995 (Ulrich ، اخلاق گفتوگو (Steinmann etal 1992) و غيره هستند. بهسبب محدوديت اين مقاله، خوانندهها به متن اصلي كتابهاي مذكور و به خلاصه ديدگاهها، نوشته فردريك (Frederick 1999) (بهويژه براي اخلاق خطابي و ديالوگي) ارجاع داده ميشوند. تدوين اخلاق شركتي ازنظر تاريخ اخلاق نسبتاً نوپيدا است؛ بنابراين، براي دست يافتن به يك اساس خوب و ديدگاه متوازن و متعادل، نيازمند تلاشهاي بيشتري هستيم. برخي نظريات (مانند اخلاق فضيلتمدار) بيشتر، اشخاص را، در يك شركت مورد توجّه قرار ميدهند تا خود شركت را، يا تمايز روشني بين سطوح خُرد و مياني ايجاد نميكنند. ديگر نظريات (مانند ديدگاه كانتي و نظريه قراردادهاي اجتماعي) هر چند در سطح مياني نسبتاً خوب تدوين شدهاند، به نظر ميرسد در سطح نظام، پايه و تكيهگاه اندكي داشته باشند. در مقابل، نظريههاي ديگر(مانند اخلاق گفتمان) با پايههاي قوي، به نظر ميرسد به اندازه كافي به مسائل سازماني نميپردازند. افزون بر آن فقط تعداد اندكي از نظريهها بُعد بينالمللي را با صراحت مورد ملاحظه قرار ميدهند (بهطور مثال: 1993 , and Bowie, 1999 Donaldson etal. 1993 De George).
5. ملاحظه و نتيجه
همانگونه كه اين پيشدرآمد بر گفتمان در حال پيشرفت اخلاق كسب و كار در بخشهاي گوناگون جهان نشانميدهد، اخلاق كسب و كار با چالشهاي عملي و نظري متعدّدي روبهرو است و با پيشرفت جهاني شدن در آينده، اينچالشها پيچيدهتر خواهند شد؛ بنابراين، مبارزه كردن و تحت كنترل درآوردن اين چالشها، وظيفه شورانگيز، ضرور و پرزحمت است. آنچه در دهههاي پيشين در بسياري از مناطق تدوين شده، دلگرمكننده است ونشان ميدهد كه لازمه انگيزش، اميد منطقي است، نه شك و بدبيني. بههرحال، اين پيشدرآمد همچنين نشان ميدهد كه رويكردهاي متفاوت به اخلاق كسب و كار اغلب خودجوش بوده و فقط از يكديگر ميآموزند. اخلاق شركتي و يكمفهوم اخلاقي مناسب مؤسّسات تجاري در سطح جهاني نياز به توضيح بسيار بيشتري دارد. مسائل سيستمي با صراحت بايد مورد ملاحظه قرار گيرد و با دقّت به رويكردهاي اخلاق كسب و كار پيوند بخورد. اهميّت تصميمگيريهاي افراد و رفتارهايشان بايد جدّي گرفته شود و درك از شكلهاي متعدّد درگيري بينالمللي عوامل اقتصادي بايد بيشتر پيراسته شود. اخلاق كسب و كار نيز نيازمند شبكهسازي جهاني و جهاني شدن است. در اين صورت، درك بسيار غنيترياز اخلاق كسب و كار پديد ميآيد كه به پيچيدگي كسب و كار نو نزديكتر است و بهتر ميتواند رهنمودهاي اخلاقي را براي انجام عملي كار تجاري تدارك ببيند.